نصر حامد ابو زید
گفتوگوی اکبر گنجی با نصر حامد ابو زید
زید: به عنوان یک باورمند مجبورنیستم وثاقت تاریخی قرآن را اثبات کنم. وثاقت متن را شریعتمداران به متن میدهند. یعنی ارزش جامعه اسلامی و کسانی که قرآن را به عنوان متن جمع آوری کردهاند مطرح است. تاریخ یهودیت و مسیحیت هم با همین مساله مواجه بوده است. آنها هم روند مشابهی را طی کردهاند. پیامبر پس از بعثت ۲۳ سال زندگی کرد. در طی این ۲۳ سال نمیتوان دربارهی وثاقت متن سخن گفت، چرا که در این دوران قرآن شفاهی بود و زبان به زبان نقل میشد. پس از مرگ پیامبر مساله جمع آوری آیات قرآن به صورت یک متن مطرح میشود.
قرآن عثمان هم فتح و کسر و ضم نداشت و نقطه گذاری و علامت گذاری آن سالها طول کشید. بنابر نظر مسلمانها این کار حداقل ۷۰ سال طول کشیده است. و لذا میتوان انتظار داشت که برخی آیات حذف و برخی آیات افزایش پیدا کرده باشد. مثلا شیعیان معتقدند که آیات مربوط به علی از مصحف عثمان حذف شده است.
مطابق تئوری شما در کتاب معنای متن، به پیامبر الهام میشده است، اما الفاظ و کلمات قرآن از آن پیامبر است نه خدا. با این حال، حتی در چارچوب تئوری شما هم مشکل همچنان باقی است. برای اینکه تیس دال نشان میدهد برخی از آیات الهام هم نبوده است، بلکه دو سده قبل وجود داشته و اینک به عنوان وحی یا الهام خدا به پیامبر اسلام، در قرآن جمع آوری شده است.
زید: ما باید بین اعتقادات مردم عادی و اعتقادات محققین تمایز قائل شویم. اعتقادات مردم را به عنوان مبنای وثاقت وحی مطرح کردم. اما به نظر من، قرآن یک محصول فرهنگی شامل بسیاری از اعتقادات پیش از اسلام، حتی انجیل است. این پیشینه فرهنگی بسیار مهم است. معتقدان تمام قرآن را وحی میدانند، اما محققان نه. پرسش مهم این است: خدا چگونه سخن میگوید؟ آیا خدا میتواند خارج از متن و چارچوب سخن بگوید؟
در قرآن نه تنها از فرهنگ قبل از اسلام، بلکه از اسطورهها هم نشانههایی وجود دارد مثلا داستان ملکه سبا و یا اسکندر. اینها میتولوژی عربهای پیش از اسلام و زبان شفاهی آنهاست. به عنوان نمونه، در آیات مکی وقتی دربارهی موسی و عیسی حرف میزند، هیچ ریزهکاری در آن وجود ندارد. ازینرو قریش هیچگاه نمیپرسیدند اینها چه کسانی هستند؟ یعنی آنها را میشناختند و قرآن دربارهی افرادی حرف میزند که مردم با آنها آشنا بودند.
اما برخی از محققان این موارد را به کل قرآن تعمیم داده و بدین ترتیب وحی بودن قرآن را انکار میکنند. پیش فرض آنها این است که کل قرآن باید وحی منزل باشد. بنابراین انتقادات آنها به این نگاه سنتی برمیگردد. اما محققان باید بدانند که هیچ متنی از خلاء بیرون نمیآید.
گنجی: بدین ترتیب اگر یک ملحد یا یک یهودی با مدارک مستند تاریخی نشان دهد برخی از سورههای مکی با تمام الفاظش یکی دو قرن پیش از پیامبر عیناً وجود داشته است، مسالهای برای ما ایجاد نمیشود.
زید: من به عنوان یک محقق هیچ مسالهای نخواهم داشت.
گنجی: ممکن است یک محقق با قرآن پیش از پیامبر مشکل نداشته باشد، اما یک مسلمان مؤمن چطور؟
وقتی با نظرات مارکس یا کانت روبه رو میشویم، اینکه مارکس و کانت آن سخنان را از کجا آوردهاند، شاید چندان اهمیتی نداشته باشد. مهم فهم متن است. معنای متن مطابق قواعد دانش هرمینوتیک. اما من به عنوان یک مسلمان به پیامبری باور دارم که مدعی است تمام سخنانش از سوی خدا به او وحی شده و حتی خودش یک کلمه بر آن نیفزوده است.
وحی یا الهام بودن قرآن، دلیل اصلی پذیرش سخنان پیامبر است. ما پیامبر را صادق میدانیم و حتی معتقدیم که پیامبر در دریافت و ابلاغ پیام خطا نکرده است. اما اینک افرادی بیرون از دین ما به ما نشان میدهند که حداقل بخشی از این آیات پیش از پیامبر وجود داشته است. بخش دیگری را هم پس از پیامبر مسلمین بر کتاب افزودهاند و بخشهایی را هم احتمالاً از آن حذف کردهاند. این ادعا اگر تأیید شود، وثاقت تاریخی متن از بین خواهد رفت.
زید: برای مومنان حتی کاغذ این کتاب هم مقدس است. اما برای من به عنوان یک محقق، این کتابی است که عدهای در ساختناش مشارکت داشتهاند. من شاهد دریافت هیچ کلمهای توسط محمد از سوی خدا نبودهام. من به عنوان یک مسلمان فقط شاهد گزارش محمد از مواجه او با خدا هستم. میتوان مسلمانها را متقاعد کرد که این کتاب محمد است.
دو سال پیش در شهر بیروت طی یک سخنرانی گفتم قرآن کلام محمد، بشری همچون خود ماست. کسی که مدعی شد از خدا وحی دریافت میکند و ما هم او را باور کردیم. اما ما فقط کلام محمد را در اختیار داریم و لذا با امر انسانی روبرو هستیم. بر خلاف انتظار، آنها مرا نکشتند.
گنجی: تیس دال مدعی است که بخشی از اینها کلام پیامبر اسلام نیست. پیامبر این سخنان را از اعراب پیش از اسلام، مثلاً یهودیان و مسیحیان گرفته و اینک مسلمانها مدعیاند که تمام آنها وحی خدا به پیامبر اسلام یا کلام نبی است. اگر این مدعا صحیح باشد، حداقل بخشی از متن وحی نبوده و پیش از پیامبر وجود داشته است.
زید: هر انسانی در یک فرهنگ، کلام و زبان خاص سخن میگوید. او چیزی را اختراع نمیکند. ما در یک فرهنگ و شرایط تاریخی خاص به دنیا میآییم و همه چیز را از یکدیگر وام میگیریم. بنابراین کلماتی رابه کار میبریم که پدرانمان استفاده کردهاند. این که عباراتی در قرآن آمده که قبلا وجود داشته، تهدیدی برای عقیدهی مسلمان نیست. قرآن خود به این موضوع اذغان دارد که محمد پیام تازهای نیاورده است، بلکه پیام اوهمانی است که پیامآوران قبلی آورده بودند.
گنجی: اگر شما کتابی بنویسید و نیمی از کتاب شما دقیقاً سخنان گادامر باشد و بعد مدعی شوید که اینها سخنان نصرابوحامد زید است، آیا دیگران این را از شما میپذیرند؟
آنوقت شما چگونه انتظار دارید از یک پیامبر بپذیرند که سخنان پیشینیان را به نام وحی خدای متشخص بر خودش، به دیگران ابلاغ کند. میدانید که امرالقیس سی سال پیش از تولد پیامبر گرامی اسلام فوت کرد. در اشعار او آیههای ۹۶ انبیا، ۱ ضحی، ۵۹ صافات، ۱ و ۲۹ و ۳۱ و ۴۶ قمر عینا وجود دارد.
شاید گردآورندگان بعدی این آیات را به قرآن کریم اضافه کرده باشند. پس مساله وثاقت تاریخی متن بسیار مهم است و باید نشان داد که ادعای امثال تیس دال نادرست است و اسنادی که او ارائه میکند معتبر نیست.
زید: به جای تجزیه و تحلیل جزیی دربارهی شباهت یک شاعر با قرآن، بهتر است شباهت شعر وسجع کهن عرب را با قرآن به طور کلی بررسی کنیم. این شباهت را به خصوص در سورههای مکی نمیتوان انکار کرد.
بعضی از زبان شناسان عرب و مسلمان آثار قابل ملاحظهای دراین باره ارائه دادهاند، بنابراین این موضوع تازهای نیست اما باید مراقب باشیم. ما داریم قرن هفتم را با قرن بیستم مقایسه میکنیم. محمد چیزی ننوشت، او فقط حرف زد. او سفرهای بسیاری به سوریه و یمن کرد و تجربه بسیاری داشت و بعد هم تجربههایش را بیان میکرد.
چرا یک محقق باید توقع داشته باشد که پیامبر همه چیز را از صفر شروع کند؟ من تعجب میکنم وقتی میبینم ادعای وانزوبر تا این حد سر و صدا به راه انداخته است. در حالی که تحلیل فرهنگی همه چیز را روشن میکند.
گنجی: پس شما ادعای تیس دال را میپذیرید، منتها میگویید نقل سخنان پیشینیان در قرآن طبیعی است و خدشهای در وحی بودن قرآن وارد نمیآورد.
زید: من این نکته را میپذیرم که هیچ دانشی دفعتاً خلق نمیشود. فرهنگ قرن هفتم فقط شامل فرهنگ یهودی- مسیحی نبود در معنای متن توضیح دادهام که قرآن یک محصول فرهنگی است.
هر چیزی که اثبات شود برای من قابل قبول است. در قرآن بسیاری از مطالب داریم که از انجیل متی نقل شده است. مثلا دربارهی مریم. منظورم این است که این یک ادعا نیست، یک حقیقت است،همهی داستانهایی که ازمعجزه موسی و عیسی است، داستانهای انجیل است. منظورم این است که این یک تاریخ است.
گنجی: به مردم کاری نداریم. بازسازی تجربهی دینی مهم است. پیامبر امر بیصورت را تجربه کرده است...
زید: این را از کجا میدانید؟ او چیزی در این باره گفت؟
گنجی: این مدلی برای فهم تجربهی دینی و تأسیس دین جدید است. تجربهی امر بی صورت توسط نبی، صورت بخشی به تجربهی دینی در قالب زبان و حول محورهای اعتقادی – اخلاقی – فقهی.
اگر در چارچوب مقبول شما سخن بگویم، در گام اول الهام و در گام دوم لباس زبان به تن الهام کردن. الهام مواجهه با خدای غی متشخص است. بعد آن تجربه حضوری از طریق زبان با دیگران در میان گذارده میشود. تمام الفاظ از آن تجربه گراست. الفاظ گزارشی زبانی از تجربه بیزبان است. این مدل بیشتر با خدای غیرمتشخص سازگار است.
زید: خدای غیرمتشخص در زبان متشخص میشود. وقتی به «او» اشاره میکنید، او یک شخص است. در تجربهی دینی سه امر متمایز وجود دارند که باید آنها را از یکدیگر تفکیک کرد. اول تجربهی پیامبر، دوم فرآورده و نتیجهی تجربه، سوم فرآیندی که به این نتایج منتهی شد.
محمد نمیگوید هرچه گفته از خدا گرفته است. در مکه و مدینه گفتوگوهای زیادی بوده است. قرآن ماحصل این گفتوگوهاست. بدین ترتیب تمام آن متعلق به عالم بالانیست. بلکه متعلق به رابطهی دیالکتیکی امر واقع و امر مطلق است. قرآن پر از «یسئلونک» است. یعنی شخصی سوال میکند. دیگری این سوال را میشنود و بدان پاسخ میگوید. وقتی کسی سوال میکند، محمد میشنود و پاسخ آن را ازعالم بالا میگیرد. این گفتوگوست.
حنفا، پیروان یهودیت و مسیحیت به خدای متشخص انسانوار باور داشتند. پیامبر هم چون به لسان قوم سخن میگفت، تجربهی خود را به صورت خدای متشخص انسانوار بیان میکرد. نه اینکه خدا، موجودی متشخص و انسانوار است. خدایی که نور آسمانها و زمین است (نور، ۳۵) و مثل و مانندی ندارد (شوری، ۱۱) اول و آخر و ظاهر و باطن هستی است (حدید، ۳)؛ همچون آدمیان سخن نمیگوید، چون خدا انسان نیست.
زید: تمام قرآن تجربهی پیامبر نیست، تجربهی جامعه هم هست. جامعه در قرآن حضوری چشمگیر دارد: از طریق پرسشها، رد کردنها و حمله کردن به محمد. ما فرآوردهی این فرآیند را در اختیار داریم. مسلمانان میگویند همهی این کتاب از جانب خدا نازل شده است. شما میخواستید بدانید من در این اواخر به چه نظرات تازهای رسیدهام. به شما میگویم.
در کتاب «معنای متن» از قرآن به عنوان یک متن سخن میگویم. اینک بدان مفهوم بسیار انتقاد دارم. قرآن یک متن نیست. یک گفتمان است. و درستتر آن است که بگوییم گفتمانهاست. جمع آوری قرآن توسط عثمان این پیامد را داشت که مسلمانان مدعی شوند این یک کتاب است.
اگر میخواهید قرآن را بفهمید؛ آن را از اول به آخر نخوانید، بلکه به طور معکوس از آخر به اول بخوانید. چون سیر تاریخی تحول آن را نشان میدهد. پرسشهایی در یک جا وجود دارد و پاسخ آنها در جای دیگر.
تصور «قرآن چون متن» به مشکل دیگری منتهی خواهد شد. گمان میرود که این کتاب نویسنده دارد. مؤلف آن خداست و لذا نباید هیچ تناقضی در آن وجود داشته باشد، در حالی که قرآن پر از تناقض است. این تناقضها را چگونه میتوان حل کرد.
باید خود را از انگاره «قرآن چون متن» خلاص کرد و به «قرآن چون مجموعه گفتمانها» نگریست. بدین ترتیب بسیاری از نقادیهای تاریخی را میتوان پذیرفت. در آن صورت میتوان قبول کرد که هرچه در قرآن است، اصیل نیست. به عنوان مثال جزیه و جهاد و قطع دست حتماً قرآنی نیست. شیوههای قانونی قبل از اسلام بوده است.
نظر زید در مورد نقش زنان در قرآن!!
گنجی: شما در آثار خود سعی کردهاید نشان دهید که تلقیهای منفی نسبت به زنان حاصل آراء و افکار متفکران مسلمان همچون ابن عربی است، نه حاصل تعلیمات خود قرآن. آیا به گمان شما خود قرآن نگرش مردسالارانه عصر نزول را تأیید و القاء نمیکند. برخی ادله معتقدان به نگرش فوق به شرح زیر است.
الف) قرآن حتی در یک مورد زنان را مورد خطاب قرار نمیدهد، بلکه در مواردی که میخواهد نکتهای را به زنان گوشزد کند، به مردان میگوید به زنانتان این نکته را بگویید.
ب) قرآن مردها را بر زنان مسلط کردهاست و به مردان اجازه داده زنانشان را تنبیه کنند ولی به زنان اجازه نداده مردانشان را تنبیه کنند:
الرجال قوامون علی النسا بما فضل الله بعضهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم فالصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله و اللاتی تخافون نشوزهن فعظوهن واهجروهن فی المضاجع و اضربوهن فان اطعنکم فلا تبغواعلیهن سبیلا ان الله کان علیا کبیر (نساء، ۳۴).
ج) در آیاتی که به اعتقادات شرکآمیز اشاره دارد، مشرکان را سرزنش میکند که چرا پسرها را فرزند خود میخوانند، اما دخترها را که عاشق زر و زیورند و بیانشان غیرمبین است را فرزند خدا میخوانند. بعد میفرماید این تقسیم نادرستی است:
... الکم الذکر و له الانثی. تلک اذا قسمه ضیزی: آیا شما را پسر باشد و او را دختر؟ این تقسیمی است خلاف عدالت (نجم، ۲۱- ۲۲).
... افاصفکم ربکم بالبنین و اتخذمن من الملائکه اناثا انکم لتقولون قولا عظیا: آیا پروردگارتان برای شما پسران برگزید و خود فرشتگان را به دختری اختیار کرد؟ حقا که سخنی است بزرگ که بر زبان میآورید (اسراء، ۴۰).
... فاستفتهم الربک البنات و لهم البنون: از ایشان بپرس آیا دختران از آن پرودگار تو باشند و پسران ازآن ایشان؟ (صافات، ۴۹).
... ام اتخذمما یخلق بنات و اصفاکم بالبنین. و اذا بشر احد هم بما ضرب الرحمن مثلا ظل وجهه مسودا و هوکظیم. اومن ینشافی الحلبه وهو فی الخصام غیر مبین: آیا او از میان مخلوقاتش برای خود دختران برگرفته و پسران را خاص شما کردهاست؟ و چون به یکی از آنها مژده تولد همان چیزی را دهند که به خدای رحمان نسبت داده رویش سیاه گردد و خشم خود فرو خورد. آیا آن که به آرایش پرورش یافته و در هنگام جدال آشکار نمیگردد از آن خداست. (زخرف؛ ۱۶ الی ۱۸).
... ویجعلون الله البنات سبحانه و لهم مایشتهون: برای خدا دختران قاتل میشوند، برای خود هرچه دوست دارند (نحل، ۵۷).
د) زنان در حکم کشتزار مردان هستند: نساء کم حرث لکم فاتواحرثکم انی شئتم و قد موالانفسکم (بقره، ۲۲۳).
ه) مردها مجازند تا چهار همسر اختیار کنند، اما اگر قادر به رعایت عدالت میان آنها نباشند، مجازند از زنان برده به هر میزانی که مایل باشند استفاده کنند:
و ان خفتم الا تقسطوافی الیتامی فانکحوا ما طاب لکم من انساء مثنی و ثلث و رباع فان خفتم الا تعدلوافواحده اوماملکت ایمانکم ذلک ادنی الا تعولوا (نساء، ۳).
و) زنان شوهرداری که در جنگ با کفار اسیر مردان مسلمان شده باشند، بر مردان مسلمان حلال هستند: والمحصنات من النساء الا ماملکت (نساء ۲۴).
زید: بله من موافقم که قرآن نگرش زمان خود را بازمینماید. این بخشی ازماهیت گفتمان است. چگونه میتوان یک گفتمان رابه خاطر اینکه مردان یعنی افراد مقتدرمحیط اجتماعی زمان خود را خطاب قرار میدهد ملامت کرد. ضمنا اگر منظورتان از ابن عربی همان صوفی اندلسی باشد، او یک ضد زن نیست برعکس، برخی محققان در زمینه تصوف ابن عربی را از پیشگامان فمینیسم به شمار میآورند.
اما اگر منظورتان ابن عربی فقیه است، حق باشماست. فقها معانی قرآن را مطابق با ساختاراجتماعی ـ سیاسی خودشان فهمیده و بسط دادهاند.
به هر حال قرآن دو وجه دارد، ابتدا در وجه عمودی آن یعنی ارتباط آن با عالم بالا، هیچ تمایزی میان زن و مرد از حیث ایمان وعقیده، پاداش و کیفر اخروی قائل نیست. اما وجه افقی یعنی ارتباط آن باعالم سفلی که منظورم مسائل اجتماعی واقتصادی مانند ازدواج، طلاق، حضانت فرزندان و معاملات اقتصادی است، قرآن بیشتر مفاهیم اخلاقی و معنوی را عرضه میکند، نه تغییرات رادیکالی که میتوانست سبب شوک سیاسی غیرقابل قبول گردد.
با این حال درموارد خاص مثلا ربا را به شدت حرام کرده است و نیز درباره میراث که زنان حق دریافت نیمی از سهم مردان را دارند به جای آنکه هیچ چیز دریافت نکنند. در این موارد قرآن برای دستیابی به سطحی ازعدالت معیارهای جدیدی ابداع میکند.
درآیاتی که شما نقل کردید که مشرکان دختران را به خدا نسبت میدادند، قرآن درحال مباحثه با آنها است؛ نه وضع قوانین اخلاقی و حقوقی. این بحث دربارهی زن و مرد نیست، این بحث دربارهی انثی و ذکر، و مقولهای غیرجنسییتی است.
من میپذیریم که ذاتاً مردها مخاطب قرآن هستند و زنان در زیر سایه مردها حضور دارند. البته زنان پیامبر از این حکم استثنا هستند. آنها مخاطب قرآنند. آنچه در قرآن آمده، همان پارادایم قرن هفتم میلادی است. نمیتوان از یک متن قرن هفتمی انتظار داشت تا مطابق و منطبق با اصول و قواعد قرن بیستم باشد.
موضع قرآن نسبت به زنان، بسیار به موضع انجیل شباهت دارد. زنان و مردان در مجازات و پاداش اخروی برابرند. در احکام عبادی هم زنان و مردان برابرند. اما در عرصه اجتماعی برابری وجود ندارد. قرآن به دنبال تغییر اخلاقی روابط حقوقی است. وقتی قرآن میگوید:
خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها: برایتان از جنس خودتان همسرانی آفرید تا به ایشان آرامش یابید (روم، ۲۱). درواقع به دنبال جا انداختن عشق و برابری در جامعه است.
در سطح تصمیم گیری، قرآن این وظیفه را به مردها سپرده است. تفاسیر هرمینوتیکی جدید باید برابری در عرصه عبادات را به برابری در عرصه روابط اجتماعی تعمیم دهند. زیرا این بخش مهمی از اخلاق اسلامی درخصوص زنان است.
از سوی دیگر به رفتار پیامبر نگاه کنید. او در حالی که خود همسران بسیاری داشت، به علی اجازه نداد تا همسر دوم اختیار کند. این کار برای دفاع از دخترش بود. ممکن است گفته شود این با قرآن تناقض دارد. اما این فهم پیامبر بود. همین برخورد پیامبر نشان میدهد که او چند همسری را ضروری نمیداند.
این واقعه نشان میدهد که محدوده آزادی برای تصمیم گیریهای فردی وجود دارد.
در اینجا دو مساله را باید از یکدیگر تفکیک کرد. اول واقعیت را، قرآن نمیتوانست همه چیز را زیر و رو کند. دوم ما وظیفه داریم تا روابط انسانی زنان و مردان و مسلمانها و غیرمسلمانها را براساس وجه اخلاقی قرآن تنظیم کنیم. قرآن را باید در کلیت آن در نظر گرفت و نه آنکه احکام فقهی را از بعد اخلاقی قرآن جدا کنیم.
شما گفتید مصطفی ملکیان بر روی پروژهی «عقلانیت و معنویت» کار میکند که همان چیزی است که در احکام فقهی به آن احتیاج داریم. احکام فقهی که در کشورهای اسلامی چون ایران و عربستان سعودی اجرا میشوند، از جنبههای اخلاقی خالیاند. بدین ترتیب قرآن به کتاب فقه و مجازات و تنبیه تبدیل میشود. در حالیکه پیام عمیق و ژرف قرآن پیام رحمت و بخشش است، نه مجازات و کیفر.
گنجی: شما به ازدواجهای پیامبر اشاره کردید. ازدواج پیامبر با زینب آنچنان بحثانگیز بود که قرآن ناگزیر شد با طرح مساله، پاسخی برای آن ارائه نماید:
«هیچ مرد مؤمن و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و پیامبرش در کاری حکمی کردند آنها را در آن کارشان اختیاری باشد. هر که از خدا و پیامبرش نافرمانی میکند سخت در گمراهی افتاده است. و تو، به آن مرد که خدا نعمتش داده بود و تو نیز نعمتش داده بودی، گفتی: زنت را برای خود نگه دار و از خدای بترس، در حالی که در دل خود آنچه را خدا آشکار ساخت مخفی داشته بودی و از مردم میترسیدی، حال آنکه خدا از هر کس دیگر سزاوارتر بود که که از او بترسی.
پس چون زید از او حاجت خویش بگزارد، به همسری تواش درآوردیم تا مؤمنان را در زنانشویی با زنان فرزند خواندگان خود، اگر حاجت خویش از او بگزارده باشند، منعی نباشد. و حکم خداوند شدنی است. بر پیامبر در انجام دادن آنچه خدا بر او حلال کردهاست حرجی نیست، همچنان که خدا برای پیامبران پیشین نیز چنین سنتی نهاده بود وفرمان خدا فرمانی است بی هیچ زیاده و نقصان (احزاب، ۳۶ الی ۳۸).
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان نظر زمخشری مؤلف تفسیر کشاف (جلد ۳، صفحه ۵۴۱) را نقل میکند. به نظر آن مفسر، پیامبر عاشق زینب شده بود و عشق خود را پنهان میداشت. این عمل نیاز به توجیه هم ندارد. چرا که پیامبر هم بشر بود، عشق حالتی فطری است و هیچ بشری از آن مستثنا نیست. اما آقای طباطبایی این نظر را نقد و رد میکند.
وی میگوید عتاب خدا در اینجا چه معنایی دارد. آیا خدا به پیامبرش میفرماید چرا عشق خود را به زن مردم اظهار نکردی؟ تو موظف هستی به همگان اظهار کنی و از کسی نترسی. از یک فرد عادی پسندیده نیست که دنبال ناموس مردم حرفی بزند و به یاد آنان باشد و برای رسیدن به آنها از شیوههای ناپسند استفاده کند، چه رسد به خاتم انبیا؟
خدا میخواست حکم ازدواج با همسر فرزند خوانده را جعل کند، لذا دستور داد که پیامبر با زینب ازدواج کند.
بحث علامه طباطبایی یک بحث کلامی است. پیش فرض این بحث کلامی آن است که پیامبر معصوم است، یعنی هیچ گناه یا خطایی از او سر نخواهد زد، اما مورخین مسلمان درخصوص این واقعه گزارشهای زیادی نقل کردهاند.
رویکرد پارادکسی (paradoxical) مفسران و فقهای مسلمان هم قابل توجه است. آنان در حالی که موظف هستند خدا را از صفات انسانی بپیرایند تا گرفتار تشبیه نشوند (تنزیه) و پیامبر را بشری چون دیگر انسانها بدانند؛ خدا را کاملاً متشخص و انسانوار میکنند و پیامبر را از صفات انسانی پاک میکنند و صفات خدایی به او میدهند. این رویکرد با قرآن تعارض دارد.
کافران میپرسیدند: مال هذا الرسول یا کل الطعام و یمشی فی الاسواق: چیست این پیامبر را که غذا می خورد و در بازارها راه میرود (فرقان، ۷).
قرآن هم پاسخ میداد: و ماارسلنا قبلک من المرسلین الا انهم لیاکلون الطعام و یمشون فی الاسواق: پیش از تو پیامبران نفرستادهایم جز آنکه طعام میخوردند و در بازارها راه میرفتند (فرقان، ۲۰). پیامبران هم میگفتند: نحن الا بشر مثلکم (ابراهیم، ۱۱). پیامبر اسلام هم تأکید میکرد که: انا بشر مثلکم (کهف، ۱۱۰- فصلت، ۶).
قرآن درباره زنان پیامبر بسیار سخن گفته است (احزاب ۲۸ الی ۳۴ – تحریم ۱ الی ۵) حتی در این باره که پیامبر حق داشته نوبت آنها را رعایت کند یا نه (احزاب، ۵۱). همه اینها موید بشری و زمینی بودن پیامبر است.
پیامبر گرامی اسلام خود میفرمود: از دنیای شما سه چیز را بیشتر از بقیه امور دوست دارم: نماز، بوی خوش و زنان را. باید به این مسائل انسانی نگاه کرد. اما معیارهای انسانی امروزی هم با این مسائل مشکل دارند. در این خصوص چه نظری دارید؟
زید: من از این آرا اطلاع دارم. اما معنا ندارد که خدا این همه نقشه بریزد و آن همه مساله بیافریند، فقط برای اینکه ازدواج با زن فرزند خوانده را مجاز کند. محمد یک انسان بود و قرآن هم از او به عنوان انسان یاد میکند. نمیتوان یک انسان را از تمام احساسات انسانیاش پیراست. وقتی محمد با ازدواج دوم علی مخالفت کرد، در اینجا به عنوان یک پدر عمل میکرد. او یک پدر، یک همسر، یک عاشق، و یک انسان بود که تجربیات مذهبی خاص خود را داشت.
گنجی: پیامبر مجاز بوده زنان زیادی داشته باشد: «ای پیامبر، ما زنانی را که مهرشان را دادهای و آنان را که به عنوان غنایم جنگی که خدا به تو ارزانی داشته است مالک شدهای و دختر عموها و دختر عمهها و دختر داییها و دختر خالههای تو را که با تو مهاجرت کردهاند بر تو حلال کردیم، و نیز زن مؤمنی را که خود را به پیامبر بخشیده باشد، هر گاه پیامبر بخواهد او را به زنی گیرد.
این حکم ویژه توست نه دیگر مومنان، ما میدانیم درباره زنانشان و کنیزانشان چه حکمیکردهایم، تا برای تو مشکلی پیش نیاید. و خدا آمرزنده و مهربان است... بعد از این زنان، هیچ زنی بر تو حلال نیست و نیز زنی به جای ایشان اختیار کردن، هر چند تو را از زیبایی او خوش آید؛ مگر آنچه به غنیمت به دست تو افتد. و خدا مراقب هر چیزی است (احزاب، ۵۰ و ۵۲).»
آیا این «حکم ویژه» به لحاظ حقوقی عادلانه است. عدالت در اینجا نسبت به مردها و زنان، هر دو صادق است. مورخان و علمای مسلمان اسامی نزدیک به چهل تن از همسران رسمی پیامبر را نقل کردند.
زید: درواقع دربارهی تنها دو زن (عایشه و زینب) میتوان گفت که پیامبر به آنها احساس و علاقه داشت. زنان دیگر پیر بودند. ما هر کدام از آنها را میشناسیم. به هر حال پیامبر رهبر جامعه بود و در جامعه قبائلی وظایفی بر دوش داشت. به عنوان نمونه عمر میخواست دخترش را به عثمان بدهد، اما عثمان دختر او را نمیخواست. به همین دلیل عمر از دست عثمان عصبانی بود.
این مساله وضعیت نامقبولی ایجاد کرد. پیامبر میخواست تا روابط میان این دو صحابی حفظ شود پس تصمیم گرفت با دختر عمر ازدواج کند و یکی از دختران خود را به عقد عثمان درآورد. پیامبر برای حل مساله به عمر این طور گفت: دختر تو میخواهد با کسی که بهتر ازعثمان است ازدواج کند وعثمان میخواهد با کسی بهتر از دختر تو ازدواج کند. این بخشی از ارتباط خونی درمیان قبائل عرب بود.
پس با ازدواج دختر پیامبر با عثمان،عمر نمیتوانست از دست عثمان عصبانی باشد، چون دخترش نیز با کسی ازدواج کرده بود که بهتر ازعثمان بود.
اگر درباره قرآن و محمد سخن میگوییم، باید هر دوی آنها را در شرایط تاریخی خودشان قرار دهیم. نباید به عنوان نمونه عیسی مسیح را با محمد مقایسه کرد. برخی از مستشرقین ابتدا مسیح را نمونه انسان کامل قرار میدهند و سپس محمد را با او مقایسه میکنند و آنگاه این نتیجه را میگیرند که گویی محمد مردی مشغول به لذایذ جنسی بوده است. این مقایسه عادلانه نیست.
گنجی: در ماجرای افک هم به زنان ظلم میشود. به همسر پیامبر (عایشه) تهمت زده میشود. اما به جای تهمت زنندگان، عایشه مجازات میشود و حتی پیامبر هم او را از خود میراند. شیوه رفتار پیامبر با عایشه در این قضیه تاریخی، با علم پیامبر و عصمت ایشان، مطابق تلقی مسلمین و خصوصاً شیعیان، چه تناسبی دارد. آیا رفتار پیامبر نمونهای از رفتار انسانی چون دیگر انسانها نیست؟ در حالیکه قرآن به دلیل این دروغ بزرگ به شدت مؤمنان را سرزنس و مواخذه میکند:
«کسانی که آن دروغ بزرگ را ساختهاند گروهی از شمایند، مپندارید که شما را در آن شری بود. نه، خیر شما در آن بود. هر مردی از آنها بدان اندازه از گناه که مرتکب شده است به کیفر رسد، و از میان آنها آن که بیشترین این بهتان را به عهده دارد به عذابی بزرگ گرفتار میآید. چرا هنگامی که آن بهتان را شنیدید مردان و زنان مؤمن به خود گمان نیک نبردند و نگفتند که این تهمتی آشکار است. چرا چهار شاهد بر ادعای خود نیاوردند؟
پس اگر شاهدانی نیاوردند، در نزد خدا در زمره دروغگویانند. اگر فضل خدا در دنیا و آخرت ارزانیتان نمیبود، به سزای آن سخنان که میگفتید شما را عذابی بزرگ در میرسید. آن گاه که آن سخن از دهان یکدیگر میگرفتید و چیزی بر زبان میراندید که درباره آن هیچ نمیدانستید، میپنداشتید که کاری خرد است، و حال آنکه در نزد خدا کاری بزرگ بود.
چرا آنگاه که این سخن شنیدید نگفتید: ما را نشاید که آن را باز گوییم، پروردگارا تو منزهی، این تهمتی بزرگ است. خدا شما را اندرز میدهد که اگراز مؤمنان هستید، بار دیگر گرد چنان کاری مگردید. خدا آیات را برای شما بیان میکند و خدا دانا و حکیم است. برای کسانی که دوست دارند درباره مؤمنان تهمت زنا شایع شود، در دنیا و آخرت عذابی دردآور مهیا ست. خدا میداند و شما نمیدانید (نور، ۱۱ الی ۲۰).
آیات ابتدای سوره تحریم هم قابل توجه است. قرآن به اختلاف پیامبر و همسرانش اشاره کرده و در نهایت همسران پیامبر را تهدید میکند: عسی ربه ان طلقکن ان یبدله ازواجا خیرا منکن مسلمات مومنات قانتات تائبات عابدات سائحات ثیبات و ابکارا:
شاید اگر شما را طلاق گوید پروردگارش به جای شما زنانی بهتر از شمایش بدهد. زنانی مسلمان، مومن، فرمانبردار، توبه کننده، اهل عبادت و روزه گرفتن، خواه شوهر کرده، خواه باکره (تحریم،۵).
مطابق معیارهای انسانی امروزی نه تنها چند همسری قابل پذیرش نیست، بلکه پرسش این است در یک جامعه بدوی که زنان فاقد هر گونه حمایت حقوقی و اجتماعیاند، چگونه زنان را تهدید به طلاق میکنند و به آنها گفته میشود: پیامبر، پس از طلاق شما، با زنان بهتر از شما مجدداً ازدواج خواهد کرد.
زید: اگر قضیه را دنبال کنید خواهید دید که پیامبر بسیار عصبانی بود وعایشه را نزد خانوادهاش فرستاد. این عکسالعمل یک انسان معمولی است، وقتی همسرش متهم به رابطه داشتن با یک مرد دیگر میشود. عایشه نزدیک بود بخاطر این اتهام از طرف خانوادهاش کشته شود.
این موضوع مثل موضوع زینب است. ما فراموش میکنیم اعتبار پیامبر را و ارزش والای صداقت و صراحت قرآن را، یعنی اینکه همهی مسائل شخصی پیامبر آنقدر ساده و آشکار مطرح شده است.
موضوع زنان پیامبر نیز همینطور است. پیامبر از توطئهها ونیرنگهای زنانش رنج میبرد. قرآن هم برتری او را یادآور میشود. این مساله طبیعی و قابل انتظار است که خدا طرف او را بگیرد. در اینجا هم بر ماهیت انسانی محمد تاکید میشود.