۱۳۹۶ آذر ۲۰, دوشنبه

 به یاد اسماعیل خویی که پر شور و بی وقفه می سراید.


آنچه من می بینم
ماندن دریاست.
رستن و از نو رستن باغ است.
کشش شب به سوی روز است.
گذرا بودن موج و گل و شبنم نیست.
گرچه ما می گذریم،
راه می ماند، 
غم نیست.
                   

  [ اسماعیل خویی ]

اسماعیل شاعر جوان و پر شور چنان چکاوک شعر در درونش آواز می خواند که در ۱۸ سالگی اولین دفتر شعرش را منتشر کرد، اما خیلی زود از این تعجیل سرخورده و پشیمان می شود. این تشویش و نگرانی به هنگامی بر جان و شعور شاعر چنگ می اندازد که او شاعر پر آوازه و نام آور همشهری اش، اخوان ثالث را در تهران ملاقات می کند و کتاب شعر معروف " زمستان " او را می خواند.

به اقرار صادقانه و بی تکلف خویی، خورشید پرتلالؤ مرید و مرادی بین او و اخوان از همان زمان تابیدن گرفت و تا مرگ اخوان همچنان پرتو می افکند. اسماعیل خویی پس از پایان تحصیلات دبیرستان در مشهد، برای ادامه تحصیل به تهران رفت. او در دانشسرای عالی فلسفه خواند. در این سالهاست که او با اخوان و دیگر شاعران پایتخت نشین و محافل ادبی و روشنفکری تهران آشنا می شود.

خویی پس از فارغ التحصیل شدن از دانشسرای عالی  تهران بعنوان شاگرد نمونه بورسیه می گیرد و به انگلستان مهاجرت می کند و از دانشگاه لندن دکترای فلسفه اخذ می کند، حال که او  فلسفی می اندیشد در سال ۱۳۴۴ به میهنش بر می گردد. اسماعیل خویی تا زمان ممنوع التدریس شدن از سویی ساواک شاه در دانشگاه تربیت معلم در تهران تدریس می کند .

بر گردیم به شاعرانگی خویی، در ابتدا اشاره کردیم که اولین دفتر شعرش به نام '' بی تاب '' در سال ۱۳۳۵ که ۱۸سال بیش نداشت چاپ کرد. به قول خودش بسیاری به به و چه چه گفتند و در تائید و نقد آن قلم فرسایی کردند از جمله دکتر شریعتی معروف که متنی در تائید دفتر شعراو در یکی از روزنامه های مشهد نوشته بود.

خویی در تهران با حشر و نشری که با اخوان داشت خیلی زود به نازل بودن شعرهای دفتر اولش پی برد و از چاپ زود هنگام آن آزرده و سربه گریبان شد و شاید به همین خاطربود که تا بعد از بازگشتش از لندن، حدود ۱۰ سال پس از چاپ دفتراول، کتابی انتشار نداد. وی در سال ۱۳۴۹ به فاصله کمی سه دفترشعرش منتشر کرد.

در یکی از همین دفتر شعرها، شعری در پیوند با جاری شدن  سیل در تهران دارد که در انتها شعر می سراید:

جنوب شهر ویران خواهد شد ،
و جای هیچ غمی نیست :
جنوب شهر را آوار آب ویران خواهد کرد ،
شمال شهر را 
ویرانی جنوب ...

 حال شاعر دیدی کاملاً طبقاتی دارد. دراثر فقر و نداری مردم در جنوب تهران خانه های کاهگلی و آلونکهای آنان در اثر سیل خراب و نابود می شود اما به ساختمانهای مستحکم و گرانقیمت پولدارها در شمال تهران آسیبی نمی رسد، شاعر با امید به برخواستن و اعتراض و دادخواهی  مردم محروم جامعه کمترغم و نگرانی به خود راه می دهد چون به عینه می داند که به واقع همین بیعدالتی و فقر و فاقه ای که بر مردم آواره شده موجب شورش و داد خواهی آنان و در نهایت دگرگونی سیاسی در جامعه خواهد شد.

اسماعیل خویی از پایه‌گذاران کانون نویسندگان ایران است و دو دوره نیز عضو هیات دبیران آن کانون بوده است، گرچه بلحاظ سبک ادبی و شاعری پیرو اخوان است اما به لحاظ اندیشه سیاسی دل در گرو نظریات دوتن از همشهریان جوان دیگرش دارد. اسماعیل سالهای دبیرستان در مشهد از طریق کانون نشر حقایق اسلامی که پدر دکتر علی شریعتی بانی آن بود با مسعود احمد زاده و امیر پرویز پویان آشنا شد.

آشنایی خویی با احمد زاده و پویان که در ادامه مبارزات سیاسی شان از نظریه پردازان مبارزه مسلحانه و از بنیادگذاران سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بودند موجب شد که او به افکار و نظریات آنان نزدیک شود و از آنان و سازمان سیاسی شان جانبداری کند.

درسال ۶۰ به دنبال دستگیری سعید سلطانپور شاعر فدایی که از رفقای صمیمی خویی بود. زندگی مخفی خویی آغاز شد. او این سالها در شرایط بسیارپلیسی و ترسناک در کشور بسربرد تا اینکه در سال ۱۳۶۳ از کشور خارج و به انگلستان مهاجرت کرد.

شعر خویی بلحاظ مضمون از درونمایه سیاسی و اجتماعی و گاهاً تواُم با ایده های فلسفی برخورداراست. او ققنوس وار پر و پالش را در آرزوی رهایی و عدالت مردمانش در اشعارش می سوزد تا پیام آور آرزوهای بر باد رفته آنان باشد. گرچه اشعار او رنگ و بوی کلاسیک و کهن دارد و گاه در قالب قصیده و رباعی سروده می شوداما مضامین امروزین همچون خشم از بیعدالتی و سرکوب و جهل و تحمیق مردم با افیون مذهب از سوی آخوندهای فریبکار به وفور در اشعارش یافت می شود.


اسماعیل خویی که اینک به آستانه ۸۰ سالگی عمرش نزدیک می شود از سال ۱۳۶۳ در لندن که او آنرا " بی در کجا " می نامد روزگار می گذراند. او در طول اقامتش در لندن تا حال ۲۰ دفتر شعر چاپ کرده است. او همچنان با شور و عشق بی وقفه می سراید و رهایی و سعادت مردم را انتظار می کشد. سربلند و ماندگار باد.

 در زیر چند رباعی او را باهم میخوانیم:

رباعیاتی از دفتر شعر کشتار ۶۷ به بانگ بلند"

 ای شیخ ! منم گبروَشی ایرانی  ِ
 خصم ستم و خرافه و ویرانی.
 تازی نتوانست مسلمان کُنَدَم 
 تو نیز به خُشک زُورَقی میرانی ! 

با ِ نام طهارت و نِجاسَت باشد 
که ش برهمه کارها ریاست باشد 
شیخ است ِ وحکومت خَلا بُنیادش 
معجونی از دین و سیاست باشد.

در ِ شرع خدا، "سیاستی  گر باشد، 
در معنیی ریشه ایی"کیفر" باشد.
 این است که هر سیاستی، در اسلام،
 در ِ دست ِ قضات ِ شرع انور باشد.

اعدام کنیدش، همه انکار است او
 انکارکنان ، مدام درکار است او
 بیند که به ما زنده شد ِ اسلام عزیز 
از ما همه، با این همه، بیزار است او.

این کُشته، که ِ برخاک اوین اٌفتادهست،
 یک تن زِ شمارِ ِ مردم آزادهست. 
 فریاد زد- :   آزادی، نان، مسکن!  لیک
 گفتند شعار ضِدِّ دین میداده ست!


کتاب‌شناسی اسماعیل خویی

شـعـربی‌تاب، ۱۳۳۵،
برخنگ راهوار زمین، ۱۳۴۶،
• بربام گردباد، ۱۳۴۹،.
• زان رهروان دریا، ۱۳۴۹،
• از صدای سخن عشق، ۱۳۴۹،
• فراتر از شب اكنونیان، ۱۳۵۰،
• بر ساحل نشستن و هستن، ۱۳۵۲،
• ما بودگان، ۱۳۵۷،
• كابوس خونسرشتهٔ بیداران، ۱۳۶۳،
• در نابهنگام، ۱۳۶۳،
• زیرا زمین زمین است، ۱۳۶۳،
• در خوابی از همارهٔ هیچ، ۱۳۶۷،.
• گزارهٔ هـزاره، ۱۳۷۰،
• از فراز و فرود جان و جهان، ۱۳۷۰،
• نگاه‌های پریشان به نظم، ۱۳۷۲،.
• یك تكه ام آسمان آبی بفرست، ۱۳۷۸،.
• غزلقصیدهٔ آغوش عشق و چهرهٔ زیبای مرگ ــ ۱۳۷۶،.
• از میهن آن‌چه در چمدان دارم، ۱۳۷۶،.
• غزلقصیدهٔ "‌من‌"‌های من، ۱۳۷۷،
• غزلقصیدهٔ آغوش عشق و چهرهٔ زیبای مرگ و غزلقصیدهٔ "‌من‌"‌
• نهنگ در صحرا (بیستمین دفتر شعر)، ۱۳۷۸،
• پژواك جانسرود دلآئینگان‌،  ۱۳۸۷،
• شاعر خلقم، دهن میهنم( كهنسرودها)، ۱۳۷۸،
• جهان دیگری می‌آفرینم، ۱۳۷۹،
• عشق این خردِ برتر، ۱۳۷۹،
• تا انفجار گریه، ۱۳۷۹، 



 [ زلزله‌های اجتماعی ]

در ۱۹ آذر ماه سرتیپ دوم محمد رضا یزدی فرمانده سپاه استان تهران درنشستی اعلام کرد: زلزله های اجتماعی در تهران در حال رخ دادن است. منظور این فرمانده سرکوبگر سپاه از زلزله اجتماعی چیست و جامعه آبستن چه تکانه های سیاسی است که جناب  سر تیپ را وحشت زده کرده است ؟ واضح است که زبان سخن گفتن سیاستمداران و نیروهای نظامی حافظ منافع طبقاتی آنان با ایما و اشاره است که نیات و اعمال سلطه گرانه آنان در پشت این الفاظ پنهان شده اند.

  مسلم است که قصد فرمانده سپاه آخوندی از تحولی که در لفافه آنرا زلزله اجتماعی می نامد همان خیزش انقلابی واوجگیری جنبش اعتراضی مردم محروم و به حاشیه رانده و نیروهای سیاسی مدافع حقوق آنهاست. با تشدد فضای سرکوب واوضاع بغرنج اجتماعی که در جامعه جریان دارد، نارضایتی توده های مردم هر روزعمیق تر می شود و بی شک همین بحرانهای لاعلاج است که فرماندهان نظامی ورهبر آنانرا به وحشت انداخته است. 

به راستی چرا جامعه به این موقعیت انفجاری تعیین کننده رسیده که حاکمان از امکان بروزاعتراضات سیاسی ناشی از آن به هراس افتاده اند؟  واضح است که سلطه گران حکومت اسلامی و نیروهای نظامی و امنیتی سرکوبگر وهمه عمله و اکراه ریز و درشت آن برای حفظ  نظام و پاسداری از منافع خود به شدیدترین شیوه های فشار و سرکوب متوسل می شوند تا از رشد و گسترش اعتراضات مردمی جلوگیری کنند.

 آخوندهای مفتخورو فریبکار و مزدوران  قد و نیم قد آنان به مردم  نمی گویند که علت و مسبب واقعی بروزاین نابسامانی و بیدادگریهای فاحش، فقر و فساد و دزدی و اختلاس، حاصل سیاستهای ناعادلانه و تبعیض آلودی است که به خواست و دستور آنان انجام می شود.
 این خودکامگان کتمان می کنند که اگر از فردای انقلاب ۵۷ در اقصی نقاط میهن به تاراج رفته چوبه دار مخالفین بر پا نمی شد، نوجوانان ۱۴ ساله تنها به جرم حمل اعلامیه و پیرمردان ۷۰ ساله به جرم عضویت در یک سازمان سیاسی به جوخه اعدام سپرده نمی شد، دموکراسی و عدالت جتماعی به محاق نیستی نمی رفت، افراد دزد، مختلس و فاسد بر سرنوشت  مردم مسلط نمی   شدند،  امروز مردم در گیرهزاران بلا و مصیبت نبودند وهراس از خطر وقوع زلزله های اجتماعی تمام ارکان نظام  پرجورو جهل شان را به لرزه درنمی آورد.

علل اساسی زلزله های اجتماعی که فرماندهان سرکوبگر همچون یزدی نسبت به وقوع آن هشدار میدهند پیآمد بیعدالتی هایی است  که مردم محروم و ندار را به روز سیاه نشانده است . فعالین کارگری، دانشجویان، زنان، روشنفکران و توده های ستمدیده چاره ای جز اتحاد و یگانگی بیشتر و استحکام و انسجام  صفوف خود ندارند.

آنچه به وضوح روشن است اینکه لازمه تحقق عدالت اجتماعی و مساوات طلبی درجامعه بسط واستقرار دموکراسی خواهی است. به واقع در نبود دموکراسی و شفافیت اجتماعی است که عده ای به خود جسارت می دهند به حقوق مردم دستبرد بزنند وهیچ واهمه ای از مجازات و عواقب آن نداشته باشند.


آخوندهای فاسد و شیاد بر طبق تعالیم کفک زده ای که آموخته اند، دموکراسی و آزادیخواهی را حربه  اهریمن می دانند که با وسوسه آن انسانها را از خدای آنان دور می کند. این فریبکاران در طول این چهار دهه با این ترفند مکارانه مردم را از دسترسی به آزادی محروم کرده اند.
آن روز دیر نیست، روزی که سیلاب اعتراضات پر خروش و کوه وار مردم زجر دیده و فلاکت زده به راه بیفتد و همه دشمنان  آنان از قبیل سر تیپ سرکوبگریزدی و رهبر اورا به اعماق دره نیستی پرتاپ کند.



۱۳۹۶ آذر ۱۲, یکشنبه


   [ نه به فضای پادگانی دانشگاهها ]


بمناسبت فرا رسیدن روز دانشجو


 روزی که به کارخانه ها هجوم بردند
من اعتراض نکردم
چون کارگر نبودم.
روزی که به مزارع یورش بردند
و دهقانان را به رگبار بستند
من فریاد بر نیاوردم
چون دهقان نبودم.
روزی که به دانشگاهها ریختند
و دانشجویان را سرکوب کردند
من بر نخاستم
چون دانشجو نبودم.
روزی که مرا گرفتند
دیگر کسی نبود که فریاد بر آورد. 

***********
۶۴ سال قبل در۱۶ آذر ماه سال ۱۳۳۲ دانشجویان ضد استبداد و استعمار دانشگاه تهران در اعتراض به سفر ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا در دانشگاه دست به تظاهرات زدند. گاردهای سرکوبگر پدر تاجدار!! دانشجویان معترض را به گلوله بست که در این جریان سه تن از دانشجویان آزادیخواه و استبداد ستیز دانشگاه به نامهای بزرگ نیا، رضوی و قندچی کشته شدند.

پس از به خون کشیدن دانشجویان در صحن دانشگاه، این روز یعنی ۱۶ آذر به نام روز دانشجو و سمبل مقاومت و پایداری دانشجویان در برابر استبداد و نابرابری طبقاتی نام گذاری شد و هر سال دراین روز در دانشگاههای سراسر میهنمان در پاسداشت مبارزات دانشجویان مراسمی برگزار می شود. 

دانشجویان مبارزوانقلابی میهنمان در تمام این سالهای پر فراز و نشیب به جهت داشتن پتانسیل و روحیه انقلابی و آزادیخواهی درمسیررشد و اعتلا مبارزات آزادی طلبانه و مساوات خواهانه در میهنمان درخشیده اند. شاخص ترین مرحله این مبارزات دانشجویی از مقطع قیام بهمن سال ۵۷  آغاز و تا زمان انقلاب ضد فرهنگی دار و دسته سروش و خط امامی ها ادامه داشت، در این مقطع بسیاری از دانشجویان مارکسیست تحت عنوان دانشجویان پیشگام مبارزات انقلابی خود را به پیش می بردند. 

 جنبش انقلابی دانشجویان در این مدت زمان کوتاه چنان اوج و شدت گرفته بود که آخوندها و نیروهای حزب الهی را به وحشت انداخته بود. به دستور خمینی و حکم شورای انقلاب ضد فرهنگی نیروهای سرکوب و حزب الله به تشکل های انقلابی در دانشگاهها حمله کردند و عده ای از دانشجویان در این یورش کشته شدند. به دنبال این سرکوبگری ها ملایان حاکم  دانشگاهای سراسر کشور را برای مدتی تعطیل کردند.


پس از بازگشایی دانشگاهها مبارزات دانشجویی متوقف نشد، در این سالها جنبش دانشجویی چندین خیزش انقلابی از سر گذراند که بالنده ترین آنها اعتراضات دانشجویی تیرماه ۷۸ و خیزش انقلابی ۸۲ و مشخص ترین مبارزات انقلابی دانشجویان میهنمان در بزرگذاشت روز دانشجو سال ۸۶ بود که دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب ( داب ) با شعارهای آزادی و برابری و مستقل از تشکل دانشجویی جناحهای حکومتی به اعتراض برخاستند.

آنچه دراین فراز و فرودهای مبارزات دانشجویی میهنمان به اثبات رسیده اینکه حاکمیت آزادی ستیز آخوندها با ترفندهای مختلف تلاش می ورزند که تشکلهای سیاسی و صنفی دانشجویی را به زائده و وابسته به جناحهای حکومتی تبدیل کنند و از ایجاد و برپایی تشکل دانشجویی مستقل و غیر حکومتی شدیداً جلوگیری بعمل آورند.

با عنایت به این گفته معروف که '' گذشته چراغ راه آینده است'' بی تردید برای تعیین خطوط و اهداف آینده جنبش دانشجویی میهنمان نقد تجربه گذشته و بررسی نکات مغفول مانده این جنبش ضروزتی  الزام آور خواهد بود. در نگاه اول فاصله گرفتن از فضای مباراتی گذشته و دوری از تشکل دانشجویی حکومتی دست سازرژیم از ملزومات واقعی نقد پذیری است

اعتلا و گرانسنگی جنبش دانشجویی میهنمان زمانی تضمین می گردد که این جنبش توانسته باشد در پیوند با سایر جنبشهای رهایی بخش همچون جنبش کارگری، فعالین حقوق زنان و جنبش روشنفکری، بستر مناسبی درجهت دستیابی به حقوق و مطالبات این اقشار و طبقات در جامعه فراهم کند. اشاعه آفکار آزادیخواهانه، رشد گرایشات استقلال طلبانه  و دور از تفکرات نئولیبرالیسم ازدیگرالزامات یک تشکل مستقل دانشجویی است.



ملزوماتی که بر شمردیم جز از طریق مبارزات انقلابی دانشجویی، کوشندگی و دخالتگری اجتماعی و صنفی میسر نخواهد بود. اعتراض به کالایی شدن امر تحصیل و محیط آموزشی، مطالبات صنفی و رفاهی، حق برپایی تشکل مستقل دانشجویی و تریبون آزاد و راه اندازی محفلهای مطالعاتی دانشجویی بی شک می تواند به رشد و بلوغ سیاسی جنبش دانشجویی میهنمان یاری رساند.