۱۳۹۵ اسفند ۲۸, شنبه

یکشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۵

به بهانه تبریک سال نو

  [ تعقیب بهار ]

در سرزمین من
 دیری است
سرجوخه های سرمایه و جنون
در کوچه و خیابان و خانه ها
حتی درزوایای نا پیدای ذهن مردمان
بهار را بسان شریرترین دشمن
تعقیب می کنند.
اما، آنان نمی دانند
که بهار را نمی توان دستبند و به محبس برد.

 *****

با سلام و عرض ادب به تمامی دوستان خوب و صمیمی  فیسبوکی ام

میدانیم که این تبریک گفتنها و آرزوی این وآن کردنها هم بقول هدایت شده یک فرمول، یک عادت شاید هم یک سرگرمی . من که اگر حقیقت اش بخواهید توی تنهایی ازخودم شرمم می آید. می دانم که با آرزو کردن من چیزی عوض نمی شود. شاعری می گوید: سپیده دم با دستهای ما طلوع می کند. پس بیاییم با هم اراده کنم بهاررا بخواهیم وصداش بزنیم وهمیشه یادمان باشد که رسیدن به رفیع ترین قله ها با اولین گامهای ما آغاز می شود، گام هایی پر صلابت و استواروقلبی مملو ازعشق به رهایی وانساندوستی.


به بهانه تبریک سال نو


۱۳۹۵ اسفند ۲۶, پنجشنبه

 آیا سنت گرایی همان جزم اندیشی [مطلق گرایی] است؟

سنت را به زبان ساده به راه وروش و قاعده ای می گویند که ازگذشته وازپدران مان به ارث  برده ایم تا به کمک آنها بتوانیم  بهتر زندگی کنیم. آنچه ما بنام آداب،سنن و رسوم  می شناسیم بی گمان ریشه درهمین سنت دارند. سنت خود ازمجموعه احکام، قوانین و اخلاقیاتی ناشی می گردد که علمای مسلمان آنرا شریعت می نامند. شریعت از منظر علمای الهی احکام و قوانینی است که از سوی خدا به پیامبر برای سعادت انسانها ابلاغ شده است، پس به واقع شارع اصلی همان الله است.

اگر شریعت را اعتقاداتی بدانیم که به صورت احکام و قوانینی درآمده  که منبع آن یک نیروی غیربشری یعنی خداست پس شریعت و به تبع آن سنت یک امر قدسی و آنجهانی است. با این مقدمه خلاصه می رسیم به این موضوع که آیا سنت گرایی همان جزم اندیشی  یا مطلق گرایی است؟

از دیدگاه خداباوران مسلمان قرآن متنی است مقدس،آسمانی و خطا ناپذیر، محمد خاتم انبیا وکلأ اسلام کامل ترین دین الهی است. پذیرش این اعتقادات ازسوی باورمندان آن توسط عقل مبتنی بر شریعت میسر است و نه عقل علمی نقاد و خردورزامروز.

این اعتقادات همان گونه که قبلأ اشاره کردیم ازدیدگاه پیروان اسلام حقایقی است درهمه حال معتبروابطال ناپذیرپس جزمی و نافی عقلانیت مدرن است زیرا براساس تعریفی که دردست داریم به طرزتفکرمتافیزیکی که مبتنی براعتقاداتی تغییرناپذیر و غیرتاریخی باشد که باورمندان آن این باورها را حقایقی بدانند که همیشه اعتبارداشته و نیازبه سنجش آنها ازطریق ارزشهای علمی جدید نیست مطلق گرایی می گویند.

اندیشمندان علوم جدید این اعتقادات را ماهیتأ غیرعقلی واثبات ناپذیر می دانند. امروزه درجهان مدرن دوران سنت گرایی یعنی اعتقادات مبتنی بر شریعت دیرزمانی است که سپری شده وانسان جستجوگرکه هستی اش با خردورزی وعقلانیت نقاد تعریف می شود تلاش می ورزد این اعتقادات سنتی را بکاود واین خرافه باوریها را رازگشایی کند.


۱۳۹۵ اسفند ۲۵, چهارشنبه

 پیرمرد، بهاروملاقات با یک تبعیدی!!

پیرمرد بعد ازفوت همسرش عصرها که دلتنگ می شد می رفت قهوه خانه آقا رسول و یکی دوساعت وقتش را آنجا می گذراند. چند ماه بود که مردی با ظاهری آراسته و آرام به قهوه خانه آقا رسول می آمد و بعدازاینکه شاگرد قهوه چی چای جلو ش می گذاشت او روزنامه اش را باز می کرد و شروع می کرد بخواندن.

   چند ماه گذشت، یکبار پیرمرد به خودش جرئت داده وازآقا رسول راجع به این غریبه تازه وارد پرسیده بود، آقارسول به پیرمرد گفته بود اسمش احمد است وآنطور که سید مجتبی رئیس پایگاه مقاومت مسجد نزدیک قهوه خانه اش گفته این آقا تبعیدی است و قبل از تبعیدش به این شهرتو تهران روزنامه چی بوده و درجریان اعتراضات گروه های اصلاح طلب علیه انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ توی روزنامه های آنها اخباروگزارشات کذب و خلاف می نوشته وبعد دستگیرشده  ۳-۴ سالی درتهران زندان بوده و بعد هم برای ۵ سال به اینجا تبعید شده. بعد از آنکه پیرمرد تا حدودی ازوضعیت احمد آقا تبعیدی شهرشان ازطریق آقا رسول مطلع شد خیلی دوست داشت خودش یک روزازنزدیک با احمد آقا آشنا بشود وبا او صحبت بکند.

پیرمرد بعد از چند روزناخوشی یک روزکه حالش بهترشد به شوق دیدن احمد آقا به قهوه خانه آقا رسول رفت. آن روز عصر قهوه خانه خلوت بود، تنها سه تا مشتری باهم سر میزی نشسته بودند. پیر مرد روی صندلی چوبی در گوشه قهوه نشست،بلافاصله شاگرد قهوه چی آمد بغلش، بعد که به پیرمرد سلام کرد ازاو پرسید چای برایش بیاورد؟ پیرمرد گفت، بله، ولی یک سؤالی داشتم، شاگرد قهوه چی گفت: بفرمائید، پیرمرد ازاو پرسید: ازاحمد آقا چه خبر؟ خیلی وقته ندیدمش،خیلی دوست دارم ببینمش. شاگرد قهوه چی گفت: اتفاقأ ۲-۳ روز قبل اینجا بود، حالا اگر امروزآمد خبرتان می کنم.

شاگرد قهوه چی سریع رفت و یک چای قند پهلو آورد روی میز جلو پیرمرد گذاشت. دقایقی گذشت، یکدفعه صدای خنده چند نفر که داخل قهوه خانه می شدند به گوش رسید، پیر مرد رویش را بسوی آنها برگرداند و نگاه کرد شاید احمد آقا بین آنها باشد اما چشمش  به احمد آقا نخورد. پیرمرد چایش را نوشیده بود و فکر می کرد به اینکه یک هفته دیگر سال نوازراه می رسد وعید می آید و مردم به پیشوازبهار می روند، تو همین فکربود که شاگرد قهوه چی با عجله به او نزدیک شد و گفت: مژده، احمدآقا آمد، نگاه  کن آن گوشه نشسته. پیرمرد از شاگرد قهوه چی تشکرکرد و به طرف میزاحمد آقا به راه افتاد.

احمدآقا با دیدن پیرمرد و نزدیک شدن او به میزش از جایش بلند شد و به پیرمرد دست داد و با اواحوالپرسی کرد. پیر مرد بغل احمدآقا روی صندلی نشست. احمد آقا شاگرد قهوه چی را صدا زد و گفت یک چای برای پیرمرد بیاورد. پس ازگذشت دقایقی که حرفهای پیرمرد و احمدآقا گل کرده بود پیرمرد یاد عید نوروزورسیدن بهار افتاد و بعد رو کرد به احمدآقا و ازاو پرسید: چرا هر سال که می گذرد از شورو شوق مردم نسبت به عید سال نو و بهارکم می شود؟ احمد آقا با خنده به پیرمرد گفت: واقعأ می خواهی علتش را بفهمی؟ پیرمرد گفت، آره.

احمد آقا در جواب پیرمرد گفت: برای اینکه مردم تسلیم نومیدی و دلتنگی شده اند و چلچله شادی ازآشیانه دلهایشان کوچ کرده است. پیرمرد مثل اینکه از جواب شاعرانه احمدآقا قانع نشده بود و باز پرسید: چرا مردم اینجوری شده اند؟ احمدآقا گفت: واضح است چون مردم زندگی شان به کام نیست، راحت نیستند کلی مصائب و کمبود دارند و یک دلیلش هم این که این آخوندها نمی خواهند مردم شورونشاط داشته باشند و شادی کنند.

احمد آقا بعد ازمکث کوتاهی رو کرد به پیرمرد و ادامه داد: خودت که بهتراین آخوندها را می شناسی، اینها می خواهند بقول خودشان اینجا یعنی این مملکت خراب شده را بکنند کربلا وهرروزمردم محنت زده هم بشود عاشورا و مردم مرتب به سر سینه هاشان زنجیره بزنند و فرق سرشان را با قمه شکاف بدن و خونین کنند. پس ازآنکه احمد آقا ساکت شد باز پیرمرد به حرف آمد و گفت:
 ولی باور کن که من خودم هم ماندم که آخوندها چرا این کارها می کنند. احمد آقا درحالیکه روی صندلی خودش را جابجا می کرد گفت: باز هم معلومه چرا، برای اینکه این دارودسته که خودشان را نایبان امام غایب جا زده اند چون می خواهند کارشان پیش برود و قرب و منزلتی برای خودشان دست و پا کنند وظیفه ای برای خودشان تعیین کرده اند وآنهم اینکه مردم را به زور به بهشت خیالی خودشان ببرند و خوب اگرازمردم نخواهند که هر روزماتم بگیرند و گریه وزاری راه بیندازند آن موقع دکان و بازارشان تعطیل می شود وازسهم امام، خمس و زکات خبری نیست.

 احمد آقا رو به پیرمرد کرد وبا صدای گرفته حرفهایش را ادامه داد وگفت: این آخوندها مردم را دو دسته کرده اند، انبوهی عوام توهم زده و خرافی که گفتم توی این مراسم ها به سروسینه شان میزنند وعده زیادی هم مواجب بگیران و نان به نرخ روز خورها همیشه درصحنه و ناکسانی که خود شان را لشکریان آغا امام زمان و غلامان حلقه به گوش آخوندها جا زده اند وبا دریافت حقوقهای نجومی و اختلاس میلیاردی خزانه دولت را خالی کرده اند و توش موش می دوانند، اینها همان خودیها هستند،  می ماند  غیرخودیها یعنی عده بی شماری که با دغکاری و زشت خویی اربابان قدرت و سایه گان مخوف خدا آشنا نیستند و یا اینکه جیره خواری را نیاموخته اند و اندک وجدان و شرفی دارند و یا اینکه دل و جرئت خیانت کردن را ندارند، نویسنده ای می گوید:خیانت کردن مثل باز کردن سوراخی دردیوارزندان است وخیلی ها دلشان می خواهد، ولی به ندرت کسی موفق می شود.

احمد آقا  ساکت شد و بعد به ساعتش نگاه کرد و به پیرمرد گفت من با اجازه باید بروم. پیرمرد گفت: صاحب اختیار هستی،  پیرمرد درحالیکه به احمد آقا دست می داد و خداحافظی می کرد گفت: من که خیلی خوشحال شدم باهم صحبت کردیم. احمد آقا گفت:من هم همینطوروازقهوه خانه آقارسول خارج شد.

۱۳۹۵ اسفند ۱۸, چهارشنبه

چرا گروه فدائیان اسلام [ آخوندها ] احمد کسروی را کشتند؟

"سخنان ما بسیار ریشه دار است و هیچ گاه با طپانچه از میان نخواهد رفت"
احمد کسروی

سرنوشت احمد کسروی  شباهت های زیادی به سرنوشت علی دشتی دارد. هر دو در حوزه علمیه معارف دینی خوانده بودند، سالیانی ملبس به لباس روحانی شدند، هردو به فاصله کمی رخت ملایی به کناری پرت کردند وهمچنین هردوعلیه اعتقادات خودشان که همان اسلام بود دست به نگارش کتاب زدند . تفاوت اساسی این دواینکه کسروی به فتوای آخوندهای مخالفش درسال ۱۳۲۴ ترور شد اما علی دشتی تا بعد از انقلاب کشته نشد و به زندان افتاد، شاید هم در زندان ویا زمان بستری شدنش در بیمارستان داروی به او خورانده بودند که مدتی  بعد به سرای فانی شتافت [ ازاین دارودسته هرجنایتی بر می آید، یادگارامامشان !! را چطورراحت سر به نیست کردند ].

کسروی اندیشمند:

کسروی از هوش و ذکات وافری بر خورداربود بطوریکه در مدت زمانی کوتاه به شناخت جامعی از اسلام و بقول خودش کیش شیعی نائل شد. اودرفاصله پنج ماه و چند بارمسافرتش به قفقاز وشهرهای روسیه زبان روسی آموخت. اولین پژوهشهای تاریخی خودرا در سال ۱۳۱۱ بچاپ رساند و یکسال بعد ماهنامه پیمان که آرا و افکارش را ازطریق آن اشاعه می داد منتشر کرد.
کسروی در طول ۵۵ سال عمرش  [ تولد ۱۲۶۹ تبریز، مرگ ۱۳۲۴ تهران ] بالغ بر ۷۰ جلد کتاب به زبان فارسی و عربی به رشته تحریردرآورد که مهمترین آنها کتابهای تاریخ مشروطه ایران- تاریخ هیجده ساله آذربایجان و کتاب معروف شیعیگری است.

کسروی و مذهب شیعی :

کتاب شیعیگری را کسروی بعد از چند سال ضدیت اش با کیش شیعه به سال ۱۳۲۲ یعنی دوسال قبل از ترورش نوشت. برای آگاهی و شناخت نظرات کسروی درخصوص مذهب شیعه باید این کتاب ارزشمند را خواند و بعد داوری کرد. درزیریکی دوتا پاراگراف ازاین کتاب می آورم.

- تقیه یکی دیگر از ایرادهاست. شیعیگری اگر سیاستی می بوده بایستی به  آشکارافتد و همه مردم آنرا بدانند. اگر هم چندی در آغاز بکار، پنهان ماندن نیاز می بوده نبایستی برای همیشه در نهان ماند. اگر دین و راهنمایی می بوده بایستی به آشکار افتد تا مردم آنرا بدانند و بهره جویند. جای افسوس  است که کسانی مردم را از یکسو به باورهای گزاف و بی پا وادارند و به بدزبانی به پیشروان اسلام انگیزند و آنگاه دستور دهند که کیش خودرا نهان دارید و به کسی بازننمائید.

- برخی از ایشان درگستاخی گام بالاتر گزارده واژه و یا جمله هایی که به خواستشان سازنده است به آیه های قرآن افزوده اند  و دو سوره جداگانه نیز یکی بنام< سوره النورین > و دیگری بنام < سوره الولایه > ساخته اند به نام اینکه در قرآن بوده است و از قرآن انداخته اند و قرآن دیگری پدید آورده اند.

کسروی مخالف بارگاهها [ مرقد و زیارتهای مشهد، قم، عبدالعظیم و بغداد ]:

کسروی در کتاب دیگرش بنام درپیرامون اسلام مخالفت شدیدی با دارودسته آخوند ها ومتولیان این بارگاهها و نایبان امام ناپیدا ابراز می کند. به گفته های خودش در کتاب درپیرامون اسلام توجه کنید.

- از آنسوی امروز صدهزارها، بلکه هزارهزارها کسان ازاین دستگاه نان می خورند ملاها، طلبه ها، روضه خوانها، عشرخوانها، سیدها، پیروان صوفی، درویشان ولگرد و دعانویسها درهرشهری گروهی انبوه می باشند. در نجف، کربلا، سامرا، بغداد، مشهد، قم، مدینه و مکه در هر یکی چند هزار تن گرد گنبدها گرفته و بنام متولی، خادم، زیارتنامه خوان، مجاور مفتخوری می کنند. اینان به نام دین به خوشی می زیند و برتری نیز به مردم دارند بلکه برخی شکوه و بزرگی پیدا کرده اند.

کسروی اصلاحگر دینی وآورنده دین جدید:

کسروی در طول حیاتش مطالعات دقیق و محققانه ای درخصوص تاریخ، متون اسلام و قرآن انجام داد. با اطلاع و شناختی که از وضعیت دین اسلام و مسلمانان درایران و کشورهای اسلامی داشت، تلاش و تکاپوی بسیار نمود که دین جدیدی را براساس اسلام طرح کند و این کاررا هم کرد. تلاش و مساعدتهای او وهمفکرانشان حدود ده سال به درازا کشید که با ترور او ناکام ماند. آخوندهای آن دوره ازگرایش و پیروی مردم ازآئین کسروی  بنام [پاک دینی] به وحشت افتاده چاره کاررا درنابودی و حذف او دیده بودند.
شاید باورکردنش ساده نباشد که بگویم در شهر خودمان وروستای لشتغان درسالهای قبل ازانقلاب چند نفر پیرو دین کسروی بودند و مردم آنها را می شناختند وچون در قید حیات نیستند ازبردن نام آنها اجتناب می کنم.

کسروی دین و آئین جدیدی که بشارت داده بود درکتابش بنام در پیرامون اسلام این گونه معرفی می کند.

چنانچه گفتیم بنیاد همه دین ها و خواسته های همه آنها یکیست و تنها راه است که به خواهش زمان و یا به شوندهای[ علتها، دلیلها ]دیگر درهر دینی جدا باشد ازاین روپاکدینی با اسلام بنیادشان یکی است. کوششهایی که ما بنام پاکدینی می کنیم راستی آنست که به خواستهای اسلام پیشرفنت دهیم و خود بنیاد آنرا زنده می گردانیم.

- در باره پاکدینی همان کرده شده. پاکدینی دنباله اسلامست و پایه هایش جز بنیاد آن دین نمی باشد. پاکدینی در زمان دیگری پدید آمده و از این باره با اسلام جداست ولی بنیادش همان خواستهای شش گانه است که اسلام و دیگر دینها را بوده است. جدایی میانه اسلام و پاکدینی به همان اندازه است که جدایی میانه اسلام و < تحنف > را بوده است.

ترور کسروی توسط فدائیان اسلام:

فردی که اولین بار در تاریخ ۸ اردیبهشت سال ۱۳۲۴ دست به طپانچه برد و به قصد کشتن کسروی دو تیر به سوی او شلیک کرد طلبه جوانی بود بنام سید مجتبی میرلوحی که بعد نام نواب صفوی را برخود نهاد. پول خرید این طپانچه را طلبه جوان از آخوند دغکاری که امام جماعت مسجدی درتهران بود اخذ کرده بود. کسروی ازاین سوءقصد جان سالم به در برد. دومین سوءقصد که به کشتن کسروی منجر شد ده ماه بعد یعنی در ۲۰ اسفند همان سال توسط دارودسته همین طلبه جوان وگروهش که فدائیان اسلام نامیده می شدند صورت گرفت.

گروه فدائیان اسلام جوخه ترورآخوندهای مفتخور بود که از طرف مافیای مخوف آنان طراحی و هدایت می شدند. دومین ترورکسروی به فتوای آخوندهای معروف آن دوره همچون آیت الله حسینی قمی و آیت الله عبدالحسین امینی صورت گرفت و برادران امامی مأمورانجام این تروربودند. آیت الله خمینی هم آن زمان با بیسواد تبریزی خواندن کسروی به تروراو فتوا داده بود[ شما کتاب هر دو را بخوانید، ببینید کسروی بیسواد است یا خمینی؟ ]۰

مهمترین آثاری که زنده یاد کسروی ازخود بجای گذاشت اینها هستند:

بخوانند و داوری کنند یا شیعیگری
بهائی‌گری
پندارها
پیدایش آمریکا
پیام به دانشمندان اروپا وآمریکا
پیام من به شرق
تاریخ مشروطهٔ ایران
تاریخ هجده سالهٔ آذربایجان
تاریخ پانصد سالهٔ خوزستان
در پیرامون اسلام
در پیرامون شهریگری یا تمدن
در پیرامون ادبیات
در پیرامون جانوران
در پیرامون خرد
در پیرامون روان
در پیرامون رمان
در پیرامون شعر و شاعری
در پیرامون فلسفه
در پاسخ حقیقت‌گو
در پاسخ بدخواهان
دین وجهان
دین و دانش
دین و سیاست

۱۳۹۵ اسفند ۱۲, پنجشنبه

من، هندریکا و گربه اش

هندریکا همکار من است. حدود پنج سال قبل شوهرش سرطان گرفت و مرد. یک پسر دارد که با دوست دخترش در دهکده ای نزدیک کلن آلمان زندگی می کند و تنها دخترش ایلونا که به بیماری MS مبتلا است با شوهراندونزیایی و بچه ها یش توی همین شهرما Hilversum بسر می برد. دخترهندریکا چون حالش خوش نیست وحال و حواس درست حسابی ندارد با مادرش هم زیاد ارتباط ندارد.

هندریکا عصرها که کارمان تمام می شود و می رود خانه، تنهاست. جای خالی شوهرش، پسرش و دخترش، گربه اش مینوشکا پرمی کند . انصافآ گربه مهربان و حرف شنوی است. مینوشکا اتفاقی حدود ۷-۸ سال قبل وارد خانه هندریکا  شده و به او پناه آورده است . هندریکا با گربه اش هلندی صحبت می کند. حیوان زبان بسته هم حالا بعد ازچند سال حرفهای صاحبش را می فهمد و به خواسته های او عمل می کند.

دوست های دیگرهندریکا هنگام تنهایی کتاب است و روزنامه ای که هر روز۷ صبح پستچی در صندوق پستی او می اندازد. خودش برایم تعریف کرده که قبلآ تو دوره جوانی بازیگر تئاتر بوده واز همین طریق به خواندن نمایشنامه و رمان علاقمند شده. وقتهای تنهایش یا روزنامه می خواند و یا کتاب و یا هم سربه سرگربه اش مینوشکا می گذارد.

 هندریکا درباره ایران و انقلاب اسلامی و بقول خودش komeini [خمینی ] هم کتاب خوانده. [ خمینی همان جادوگری که شاملو در فروکاستن و تمسخرش می سراید ] :

من هم دست توده ام
تا آن دم که توطئه می کند گسستن زنجیر را
تا آن دم که زیر لب میخندد
دلش غنچ می زند
و به ریش جادوگر آب دهن پرتاب می کند
اما برادری ندارم
هیچگاه برادری ازآن دست نداشته ام
که بگوید ٌ آری ٌ
ناکسی که به طاعون آری یگوید و
نان آسوده اش را بپذیرد

هندریکا یکبار که بحث رژیم گذشته شد روکرد بمن و گفت: تو دوره شاه و فرح زنها تو ایران خیلی آزاد بودند. اواطلاعات خوبی  راجع به حکومت شاه و حکومت آغای فعلی!!! [ خامنه ای ] دارد. هندریکا دین و ایمانی ندارد ولی آنطور که خودش می گوید پدرومادرش کاتولیک بوده اند و مادرش هریکشنبه می رفته kerk  [ کلیسا ] ولی پدرش تو خانه می مانده و بازی تیم فوتبال محبوبش آژاکس آمستردام را ازتلویزیون می دیده.

در باره دین و مذهب هندریکا می گوید: همه این پند واندرزها وبکن ونکن های توی تورات،انجیل و قرآن، verhaal  [ داستان و قصه] است که این آدمهای زرنگ و رند یعنی موسی و عیسی و محمد از خودشان درآورده اند و یا ۲۰۰-۳۰۰ بعد افراد دیگری بنام آنها نوشته اند. اوعقیده دارد موضوعی که این مدعیان فرستاده خدا ادعا می کنند که این آیات و داستانها از سوی خدا به آنها وحی شده همه دروغ وعاری ازحقیقت است و چیزی از طرف موجودی به آنها نازل نشده است.

هندریکا پا توی کلیسا نمی گذارد وبا کاتولیک های افراطی و مسلمان بنیادگرای مهاجر هیچ ارتباطی ندارد و بقول خودمون رابطه اش با آنها یک کمی کارد و خیار است. . ببخشید خیلی روده درازی کردم، می خواستم ماجرای گربه هندریکا را برایتان تعریف کنم.حالابرویم سر اصل مطلب.

بعد از چند سال آشنایی و ارتباط با هندریکا ازاخلاق و رفتار او را خوب سر در می آورم. . عصرها خصوصأ عصرهای یکشنبه که دلتنگ می شد گاه بمن زنگ می زد و می پرسید: دوست داری بیایی با هم قهوه بخوریم؟ من هم اگر کاری نداشتم و وقتم آزاد بود می گفتم، آره، می آیم. بعد دوچرخه ام بر می داشتم و تقریبأ ۱۰ دقیقه رکاب می زدم می رسیدم خانه اش.

آن روز هم یکشنبه بود، ساعت حدود یازده صبح که زنگ زد. به خانه اش که رسیدم طبق معمول سه بار همدیگر را بوسیدیم[ تو هلند رسم که مردها و زنها پس ازآنکه همدیگر را می بینند سه بارهمدیگر را می بوسند. فقط گونه ها، بوسیدن لب را سکس می دانند ] روی مبل نشستم. هندریکا پرسید قهوه می خوری؟ تابستان بود و هوا کمی گرم بود، گفتم نه، ولی اگر bier  [ آبجو ] توی یخچال داری بله.

هندریکا رفت تو آشپزخانه و یک آبجو و یک لیوان برای من آورد و روی میز جلو من گذاشت. همینطور که او قهوه اش و من بیرم را می خوردیم یک دفعه مینوشکا جست زد وروی میز جلو ما نشست و من هم بلافاصله او را گرفتم و رو زانوهایم گذاشتم و نوازش کردم. بعد از چندی گربه از روی زانو من بلند شد واز پنجره سالن به طرف باغچه داخل حیاط رفت.

هندریکا که رفته  بود تو آشپزخانه صدا زد: یوسف مینوشکا کجا رفت؟ من گفتم رفته تو باغچه حیاط. این بار هندریکا با صدای بلندتر پرسید: ببین مینوشکا چکار می کند؟ من از پنچره به باغچه نگاه کردم، دیدم مثل اینکه مینوشکا چیزی توی باغچه شکار کرده و می خواهد بخورد. من رو کردم به طرف آشپزخانه وبه هندریکا گفتم: ظاهرأ مینوشکا چیزی توی باغچه گرفته و می خواهد بخورد.

هندریکا با عجله از داخل آسپرخانه به طرف باغچه توی حیاط دوید. من از شیشه پنچره سالن کاملأ بیرون را می دیدم. یک لحطه دیدم که هندریکا انگشت  شست اش را به طرف گربه اش دراز کرده وبه هلندی  به اومی گوید:mag niet , mag niet [ مأخ نیت ، مأخ نیت] من صدای هندریکا را می شنیدم و عصبانیت و برافروخته گی چهره اش را از توی شیشه می دیدم. او به گربه اش به هلندی می گفت: تو نباید این کار را بکنی و یا اینکه تو نمی توانی و یا اجازه این کار را نداری.

توی هلند انگشت شست به طرف کسی گرفتن معنی خیلی بد واهانت آمیزی دارد و کسی این کار انجام نمی دهد مگر مواقعی که خیلی عصبانی شود و بقول از کوره در برود. ظاهرأ مینوشکا پروانه کوچکی را شکار کرده بود و قصد داشت بخورد که هندریکا باشتاب از راه رسیده بود و با داد و فریاد هندریکا گربه مجبور شده بود پروانه را رها بکند.

بعد که مینوشکا پروانه را ول کرد، هندریکا به اومی گفت: بیا با من برویم توی سالن و بعد از لحظاتی هردو واردسالن شدند. هندریکا رو کرد به من و گفت: میدانی مینوشکا چه کار بدی انجام داده است؟ من گفتم، آره من ازپشت شیشه می دیدم. او گفت: او حق ندارو نباید پروانه شکار کند. پروانه هم مثل من و شما و مینوشکار حق حیات و زندگی دارد و کسی نباید او را بکشد.

آنروزهندریکا از کار گربه اش خیلی ناراحت و عصبانی شده بود و در حضور من باز رو به مینوشکا کرد و با حالت تحکم مجددأ   به او گفت: mag niet
حالا شما فکرش را بکنید این خانم کافروبقول حاجی آقاها خودمان تارک الصلواة که هر چه موسی، عیسی و محمد در کتابهایشان    آورده اند را قصه و داستان می داند با دیدن شکار یک پروانه توسط گربه اش این گونه نگران و ناراحت میشود حالا بر گردیم به مسلمانان و مملکت آقا امام زمان خودمان ورهبرش که به دروغ جیره خوارانش می گویند که حکم کارگزینی اش را از دست آقا امام زمان گرفته وبا امضاء امام غایب است، گرچه همه این ادعاها چرت است و خزعبلات. بفرمائید توی مملکت امام عصر خراب شده روزی چند نفردر کوی و برزن، درجاده ها، در زندانها و خانه های امن برادران گمنام کشته، شکنجه و سر به نیست می شوند؟
یک مورد این جنایت قتل عام و کشتار دسته جمعی حدود ۴۰۰۰ نفر زندانی سیاسی است که درتابستان ۶۷ به دستور ولی امر قبلی مسلمین جهان یعنی خمینی [ جادوگر] انجام گرفت. در دوره زعامت ولی امر فعلی یعنی خامنه ای کشتار و جنایت بسیاری صورت گرفته و می گیرد که ترور و کشتن صدها تن از مخالفین رژیم آخوندی در داخل و خارج کشوروقتل های زنجیره ای از آن جمله است و این نسل کشی همچنان ادامه درد.

اگر اسلامی که  که متولیان الهی هرروزدر مسجد ومحراب می گویند که خدایش رحمان است و رحیم و جز عطوفت، عفو و مهربانی چیزی در قاموسش نیست واینک نایبان امامان معصوم اوبا استناد به آیات کتاب[ قرآن ] این جور فجیعانه و بی محابا دست به قتل و کشتار جوانان و مردم بیگناه می زنند، پس بهتراست ملتمسانه به رهبران و فتوا دهندگان این جنایتها بگوئیم:

 از طلا گشتن پشيمان گشته ايم، مرحمت فرموده ما را مس کنيد

۱۳۹۵ اسفند ۱۱, چهارشنبه

 جامعه بسته وافق های تیره وتارآن


صحت نظرات علمی که حاصل اندیشیدن وبازنگری به پدیده های مادی است با نقد، سنجش و ابطال پذیری به اثبات می رسد . واضح است که به تبع آن دین وعلوم اجتماعی نیز بمثابه معرفتهای بشری نمی توانند بی نیازاز نقد وسنجش خردورزانه باشند. قطع یقین اینکه نوزایی و پالایش فرهنگ جامعه با تردید پذیری و نقادی آراء و باورهای گذشته میسر خواهد بود.

از نظر متفکران علوم اجتماعی یکی ازمشخصه ای یک جامعه بسته استقرارنگرشی خداباورانه در جامعه و به کارگیری توجیهات مذهبی از سوی متولیان فرهنگی درجهت باوراندن برتری و نقد ناپذیری آن مفاهیم است. حال اگر با دقت به اوضاع فرهنگی و اجتماعی جامعه مان توجه کنیم به واقع پی خواهیم برد که با ترویج و تبلیغ باورهای خرافی بعنوان حقایقی پرسش ناپذیر وبرترازسوی آخرت گرایان و حکومت دینی حامی آنها جامعه ما یک جامعه بسته است یعنی درست نقطه مقابل یک جامعه بازکه پرسشگری، نقد پذیری و خرافی ستیزی جزواصول مسلم آن است.

دین فروشان حاکم مدعی هستند که به مسلمات تردید ناپذیری دست یافته اند که هیچ نیازی به پرسش، نقد وابطال پذیری ندارد و قدرمسلم اینکه درچنین وضعیت خفقان آوروسکون وسکوتی که برجامعه مستولی است، اندیشیدن، پرسشگری ونقادی به قهقرا خواهد رفت وچنانچه کسانی به اندیشیدن خطر کنند و قصد نقد اعتقادات نقد ناکردنی آنان را داشته باشند به عقوبتی سخت گرفتار خواهند شد، مصیبت جانکاهی که حدود نزدیک به چهار دهه است شاهد آن هستیم.

نقادی وابطال پذیری آموزه ها ومیراث فرهنگی گذشته از ملزومات یک جامعه باز و مدرن است. خصومت اقتدارگرایان مذهبی با جامعه آزاد ازآن رو ست که چنانچه نقدپذیری و پژوهشگری درجامعه مجاز باشد بسیاری از باورهای مذهبی وهم آلود وخرافی که آنان بعنوان حقایقی تردید ناپذیردربین مردم اشاعه داده اند ابطال ومنسوخ خواهد شد.

 آزادی اندیشه و بیان، پرسشگری و دگر اندیشی در یک جامعه بازو پویا امکان پذیراست. با علم به اینکه رهبران دیکتاتوری ولایی مسلط هیچگونه اعتقادی به ملزومات یک جامعه باز واستقرارآن ندارند و از سویی با در اختیار داشتن تمامی تریبون و رسانه های تبلیغی،زهر آگین ترین خرافات و اوهام را به جامعه تزریق می کنند، افق هرگونه شکوفایی افکاروبالندگی فرهنگی در جامعه همواره تیره و تار خواهد بود.