من، هندریکا و گربه اش
هندریکا همکار من است. حدود پنج سال قبل شوهرش سرطان گرفت و مرد. یک پسر دارد که با دوست دخترش در دهکده ای نزدیک کلن آلمان زندگی می کند و تنها دخترش ایلونا که به بیماری MS مبتلا است با شوهراندونزیایی و بچه ها یش توی همین شهرما Hilversum بسر می برد. دخترهندریکا چون حالش خوش نیست وحال و حواس درست حسابی ندارد با مادرش هم زیاد ارتباط ندارد.
هندریکا عصرها که کارمان تمام می شود و می رود خانه، تنهاست. جای خالی شوهرش، پسرش و دخترش، گربه اش مینوشکا پرمی کند . انصافآ گربه مهربان و حرف شنوی است. مینوشکا اتفاقی حدود ۷-۸ سال قبل وارد خانه هندریکا شده و به او پناه آورده است . هندریکا با گربه اش هلندی صحبت می کند. حیوان زبان بسته هم حالا بعد ازچند سال حرفهای صاحبش را می فهمد و به خواسته های او عمل می کند.
دوست های دیگرهندریکا هنگام تنهایی کتاب است و روزنامه ای که هر روز۷ صبح پستچی در صندوق پستی او می اندازد. خودش برایم تعریف کرده که قبلآ تو دوره جوانی بازیگر تئاتر بوده واز همین طریق به خواندن نمایشنامه و رمان علاقمند شده. وقتهای تنهایش یا روزنامه می خواند و یا کتاب و یا هم سربه سرگربه اش مینوشکا می گذارد.
هندریکا درباره ایران و انقلاب اسلامی و بقول خودش komeini [خمینی ] هم کتاب خوانده. [ خمینی همان جادوگری که شاملو در فروکاستن و تمسخرش می سراید ] :
من هم دست توده ام
تا آن دم که توطئه می کند گسستن زنجیر را
تا آن دم که زیر لب میخندد
دلش غنچ می زند
و به ریش جادوگر آب دهن پرتاب می کند
اما برادری ندارم
هیچگاه برادری ازآن دست نداشته ام
که بگوید ٌ آری ٌ
ناکسی که به طاعون آری یگوید و
نان آسوده اش را بپذیرد
هندریکا یکبار که بحث رژیم گذشته شد روکرد بمن و گفت: تو دوره شاه و فرح زنها تو ایران خیلی آزاد بودند. اواطلاعات خوبی راجع به حکومت شاه و حکومت آغای فعلی!!! [ خامنه ای ] دارد. هندریکا دین و ایمانی ندارد ولی آنطور که خودش می گوید پدرومادرش کاتولیک بوده اند و مادرش هریکشنبه می رفته kerk [ کلیسا ] ولی پدرش تو خانه می مانده و بازی تیم فوتبال محبوبش آژاکس آمستردام را ازتلویزیون می دیده.
در باره دین و مذهب هندریکا می گوید: همه این پند واندرزها وبکن ونکن های توی تورات،انجیل و قرآن، verhaal [ داستان و قصه] است که این آدمهای زرنگ و رند یعنی موسی و عیسی و محمد از خودشان درآورده اند و یا ۲۰۰-۳۰۰ بعد افراد دیگری بنام آنها نوشته اند. اوعقیده دارد موضوعی که این مدعیان فرستاده خدا ادعا می کنند که این آیات و داستانها از سوی خدا به آنها وحی شده همه دروغ وعاری ازحقیقت است و چیزی از طرف موجودی به آنها نازل نشده است.
هندریکا پا توی کلیسا نمی گذارد وبا کاتولیک های افراطی و مسلمان بنیادگرای مهاجر هیچ ارتباطی ندارد و بقول خودمون رابطه اش با آنها یک کمی کارد و خیار است. . ببخشید خیلی روده درازی کردم، می خواستم ماجرای گربه هندریکا را برایتان تعریف کنم.حالابرویم سر اصل مطلب.
بعد از چند سال آشنایی و ارتباط با هندریکا ازاخلاق و رفتار او را خوب سر در می آورم. . عصرها خصوصأ عصرهای یکشنبه که دلتنگ می شد گاه بمن زنگ می زد و می پرسید: دوست داری بیایی با هم قهوه بخوریم؟ من هم اگر کاری نداشتم و وقتم آزاد بود می گفتم، آره، می آیم. بعد دوچرخه ام بر می داشتم و تقریبأ ۱۰ دقیقه رکاب می زدم می رسیدم خانه اش.
آن روز هم یکشنبه بود، ساعت حدود یازده صبح که زنگ زد. به خانه اش که رسیدم طبق معمول سه بار همدیگر را بوسیدیم[ تو هلند رسم که مردها و زنها پس ازآنکه همدیگر را می بینند سه بارهمدیگر را می بوسند. فقط گونه ها، بوسیدن لب را سکس می دانند ] روی مبل نشستم. هندریکا پرسید قهوه می خوری؟ تابستان بود و هوا کمی گرم بود، گفتم نه، ولی اگر bier [ آبجو ] توی یخچال داری بله.
هندریکا رفت تو آشپزخانه و یک آبجو و یک لیوان برای من آورد و روی میز جلو من گذاشت. همینطور که او قهوه اش و من بیرم را می خوردیم یک دفعه مینوشکا جست زد وروی میز جلو ما نشست و من هم بلافاصله او را گرفتم و رو زانوهایم گذاشتم و نوازش کردم. بعد از چندی گربه از روی زانو من بلند شد واز پنجره سالن به طرف باغچه داخل حیاط رفت.
هندریکا که رفته بود تو آشپزخانه صدا زد: یوسف مینوشکا کجا رفت؟ من گفتم رفته تو باغچه حیاط. این بار هندریکا با صدای بلندتر پرسید: ببین مینوشکا چکار می کند؟ من از پنچره به باغچه نگاه کردم، دیدم مثل اینکه مینوشکا چیزی توی باغچه شکار کرده و می خواهد بخورد. من رو کردم به طرف آشپزخانه وبه هندریکا گفتم: ظاهرأ مینوشکا چیزی توی باغچه گرفته و می خواهد بخورد.
هندریکا با عجله از داخل آسپرخانه به طرف باغچه توی حیاط دوید. من از شیشه پنچره سالن کاملأ بیرون را می دیدم. یک لحطه دیدم که هندریکا انگشت شست اش را به طرف گربه اش دراز کرده وبه هلندی به اومی گوید:mag niet , mag niet [ مأخ نیت ، مأخ نیت] من صدای هندریکا را می شنیدم و عصبانیت و برافروخته گی چهره اش را از توی شیشه می دیدم. او به گربه اش به هلندی می گفت: تو نباید این کار را بکنی و یا اینکه تو نمی توانی و یا اجازه این کار را نداری.
توی هلند انگشت شست به طرف کسی گرفتن معنی خیلی بد واهانت آمیزی دارد و کسی این کار انجام نمی دهد مگر مواقعی که خیلی عصبانی شود و بقول از کوره در برود. ظاهرأ مینوشکا پروانه کوچکی را شکار کرده بود و قصد داشت بخورد که هندریکا باشتاب از راه رسیده بود و با داد و فریاد هندریکا گربه مجبور شده بود پروانه را رها بکند.
بعد که مینوشکا پروانه را ول کرد، هندریکا به اومی گفت: بیا با من برویم توی سالن و بعد از لحظاتی هردو واردسالن شدند. هندریکا رو کرد به من و گفت: میدانی مینوشکا چه کار بدی انجام داده است؟ من گفتم، آره من ازپشت شیشه می دیدم. او گفت: او حق ندارو نباید پروانه شکار کند. پروانه هم مثل من و شما و مینوشکار حق حیات و زندگی دارد و کسی نباید او را بکشد.
آنروزهندریکا از کار گربه اش خیلی ناراحت و عصبانی شده بود و در حضور من باز رو به مینوشکا کرد و با حالت تحکم مجددأ به او گفت: mag niet
حالا شما فکرش را بکنید این خانم کافروبقول حاجی آقاها خودمان تارک الصلواة که هر چه موسی، عیسی و محمد در کتابهایشان آورده اند را قصه و داستان می داند با دیدن شکار یک پروانه توسط گربه اش این گونه نگران و ناراحت میشود حالا بر گردیم به مسلمانان و مملکت آقا امام زمان خودمان ورهبرش که به دروغ جیره خوارانش می گویند که حکم کارگزینی اش را از دست آقا امام زمان گرفته وبا امضاء امام غایب است، گرچه همه این ادعاها چرت است و خزعبلات. بفرمائید توی مملکت امام عصر خراب شده روزی چند نفردر کوی و برزن، درجاده ها، در زندانها و خانه های امن برادران گمنام کشته، شکنجه و سر به نیست می شوند؟
یک مورد این جنایت قتل عام و کشتار دسته جمعی حدود ۴۰۰۰ نفر زندانی سیاسی است که درتابستان ۶۷ به دستور ولی امر قبلی مسلمین جهان یعنی خمینی [ جادوگر] انجام گرفت. در دوره زعامت ولی امر فعلی یعنی خامنه ای کشتار و جنایت بسیاری صورت گرفته و می گیرد که ترور و کشتن صدها تن از مخالفین رژیم آخوندی در داخل و خارج کشوروقتل های زنجیره ای از آن جمله است و این نسل کشی همچنان ادامه درد.
اگر اسلامی که که متولیان الهی هرروزدر مسجد ومحراب می گویند که خدایش رحمان است و رحیم و جز عطوفت، عفو و مهربانی چیزی در قاموسش نیست واینک نایبان امامان معصوم اوبا استناد به آیات کتاب[ قرآن ] این جور فجیعانه و بی محابا دست به قتل و کشتار جوانان و مردم بیگناه می زنند، پس بهتراست ملتمسانه به رهبران و فتوا دهندگان این جنایتها بگوئیم:
از طلا گشتن پشيمان گشته ايم، مرحمت فرموده ما را مس کنيد