۱۳۹۶ فروردین ۲۸, دوشنبه


کتاب ۲۳ سال و نویسنده اش

کتاب ۲۳ سال را علی دشتی درحدود ده سال قبل ازانقلاب نوشت. چند سال بعد ازنگارش  حدود سال ۱۳۵۳آنرا در چاپخانه ای در بیروت بدون نام مؤلف و ناشر بچاپ رساند. کتاب که در ۱۰۰۰ نسخه چاپ شده بود به ایران منتقل و مخفیانه بین دوستداران کتاب پخش شد.

علی دشتی در مورد کتابش می نویسد:

«هزارها کتاب درباره زندگی و حوادث بيست و سه ساله ظهور و افول او وهمه کردارها و گفتارهای اين مرد فوق
العاده نوشته شده است و تحقيقاً از او بيش از تمام رجال تاريخی قبل از او اسناد و مدارک و قوانين در دسترس محققان
و پژوهندگان قرار گرفته است. معذلک هنوز کتاب روشن و خردپسندی درباره وی [رسول االله] نوشته نشده است که
سيمای او را عاری از گرد و غبار و اغراض و پندارها و تعصبات نشان دهد».

بی تردید اشتهار کتاب ۲۳ سال مرهون شخصیت ویژه نویسنده آن است. علی دشتی سالها در حوزه علمیه کربلا و نجف علوم دینی آموخت. آشنایی عمیق به معارف دینی و قرآن داشت. به اسلام ایمان و باور داشت ودراعتقاد اوبه اسلام هیچ شک و شبهه ای نمی توان روا داشت. کتاب۲۳ سال از ابتدا به جهت نقد جسورانه به خرافات و گزافه گویی های ملایان فریبکار در مورد اسلام و پیامبر اسلام بسیار مورد استقبال مشتاقان مطالعه درخصوص اسلام شناسی قرارگرفت.

شادروان دشتی قبل از چاپ کتاب ۲۳ سال چندین کتاب نشرداده بود ازجمله کتاب[ تخت فولاد ]، ااین کتاب که تصور خیالی مباحثه مجتهدی طراز اول وعده ای طلبه است بدون نام نویسنده چاپ دردسترس علاقمندان قرارگرفته بود. پس ازانقلاب وبا به قدرت رسیدن آخوندهای متحجرکتاب ۲۳ سال مخفیانه و توسط سازمانهای سیاسی مخالف رژیم چاپ و به فروش رسید. آخوندهای که با نشر و توزیع کتاب شدیدأ احساس ترس می کردند اولین بارآقای دکترعلینقی وزیری بجرم انتساب به این کتاب زندا نی و شکنجه کردند، پس از مدتی  شادروان دشتی را بجرم تألیف کتاب دستگیر ودرزندان مورد شدیدترین شکنجه های جسمی و روحی قرار دادند بطوریکه در اثرشکنجه لگن خاصره ايشان آسيب می بيند و به همين سبب اورا اززندان به بيمارستان جم انتقال می دهند که مدتی بعد دراثرهمین آزارهای جسمی وروحی دربیمارستانهای به درود حیات گفت.

 زنده یاد سعيدی سيرجانی درکتابش«آستين مرقّع»  آخرين روزهای زندگی یاردیرینه اش شادروان دشتی را این گونه بازگو می
 کند:
«دو سفر اجباری اخير [کنايه ای به دستگيری و زندانی شدن علی دشتی است] پيرمرد را خسته و فرسوده کرده بود.
از سفر اول که باز آمد حکيمانه صبر و سکوت پيشه کرد و از جوانی که نادانسته و شايد هم شناخته و دانسته، سيلی
بر صورت استخوانيش نواخته بود شکايتی نداشت. شکوه اش از توهين نابجايی بود که به او و پسر خوانده اش روا
داشته بودند. اما سفر دوم مرد را به کلّی در هم شکسته بود. حقيقت را بخواهيد به عنوان جسد بيجانی بازش آورده
بودند که به خاکش بسپاريم. برادران مير و به تعبير خودش دو فرشته نازنين – پرستاريش کردند و به جبران
شکستگيها پرداختند. دريغا که برای شکست روح مرهمی نساخته اند. پيرمرد از سفر دوم شکايتها داشت که: معنی
بهشت و دوزخ را تازه فهميدم، در مسافرت دوم پی بردم که سفر اولم در باغ بهشت بوده است... مرد از خُلق و خوی
رفقا آگاه بود و از سرنوشت خويش بيمناک. از قدرت رفيقان با خبر بود و از کينه جويی و قساوتشان هم. گفتم مرد
عاشق زندگی و زيبايی و حقيقت بود و بازی زمانه را بنگر که در هر سه مورد چه به روز و روزگارش آوردند.
مردی که به زيستن عشق می ورزيد، بر اثر دو سفر ناخواسته ساليان اخير، چنان از جان و جهان بيزار شده بود که به
انتظار مرگی ناگهانی دقيقه شماری می کرد. يک ماهی پيش از مرگش روزی که خلوتی دست داده بود – با مقدمه
چينی مفصلی در مورد آشنايی کوتاه مدت و پر کيفيتمان و اينکه اهل تعقل و منطقم پنداشته – از من خواهشی کرد که
مو بر تنم راست شد و عرق سردی پيشانيم را پوشاند. مرد از من کپسول سيانور خواسته بود. سکوتی کردم و قولی
دادم، بی آنکه عواقب اين تعهد را سنجيده باشم. آن هم چه عواقب جانکاهی که در طول يک ماه، ده سال پيرم کرد. اگر
در عمر خويش گرفتار جدال درونی تعقل و عاطفه شده باشيد، به عظمت رنج من آگاهيد و نيازی به بازگفتن نيست...
از آن پس مطالبه های مکرر او بود و وعده های امروز و فردای من... به خلاف سابق می کوشيدم کمتر به ديدنش بروم و هر بار انبان فريب و دروغی پيش چشمان هوشيار و دقيقه يابش خالی کنم و با وعده فردايی از چنگ
اصرارش خلاص شوم و روزی که تک و تنها کنار سنگ غسالخانه ايستاده و شاهد شستشوی پيکر نحيفش بودم، روح
او را ديدم که بالای پيکر بيجانش می چرخد و با همان حرکت معهود دست می گويد: نازنين من... ديدی چطور قالَت
گذاشتم و رفتم؟... چه تلخ و دردناک است بازيهای مسخره سرنوشت... سرانجام او را [در خواب] ديدم که از
تختخوابش فرو می آيد، عينکش را از ميز کنار دستش برمی دارد و بر چشم می گذارد... دمپاييهايش را می پوشد و به
طرف صندلی من می آيد. انگشتان ظريفش را لای موهای سرم فرو می کند و با خنده شيرين معنی داری می پرسد:
توی چه فکری بودی؟ نکند باز هم داشتی به گذشته پر افتخار ما فکر می کردی؟ می بينی چه ملت حق شناس و
 فرهنگ دوستی داريم؟...»

سرگذشت شادروان علی دشتی:

 هنگامی که درسال ۱۲۹۲ شمسی شیخ عبدالحسین دشتستانی که خود یکی از روحانیون معروف منطقه دشتستان بود دست پسر ۱۵ ساله اش را گرفت و از روستایی کوچک از توابع دشتستان بوشهر او را با خود به کربلا برد تا درحوزه علمیه آنجا معارف اسلامی فرا بگیرد و به سلک روحانیون در آید، نمی توانست تصوربکند که ۵۸ سال بعد پسرش بجرم نوشتن کتاب توسط روحانیونی که درنجف و کربلا درس خوانده ودرایران حکومت اسلامی برپا کرده بودند، زندان وشکنجه شود ودراثرهمین آزارواذیتهای جسمی وروحی کشته شود.

علی دشتی جوان و پرشورپس ازمدتی تحصیل علوم دینی درکربلا و نجف به کشور برمی گردد. پس ازمدتی کوتاه اقامت در شیرازواصفهان در تهران رحل اقامت می افکنده وپس ازمدتی به جرگه مقاله نویسان روزنامه های مخالف دولت درمی آید.

در سال ۱۳۰۰ دشتی  با همکاری عده ای از دوستانش روزنامه [ شفق سرخ ] انتشار می دهد. در ابتدای به قدرت رسیدن رضاخان از اصلاحاتی که از سوی او صورت گرفت و همچنین در قضیه کشف حجاب شادروان علی دشتی ازاقدامات رضاخان چه در نطق هایش درمجلس و چه درروزنامه اش حمایت می کرد، این روزنامه  پس از بقدرت رضا خان در سال ۱۳۰۴ بعلت نشر مقالات تند توقیف می شود ودشتی به تحمل۱۴ماه زندان محکوم شد. در سال ۱۳۰۷او به نماینده بوشهر درمجلس شورای ملی انتخاب گردید.

 پس ازشهریور ۱۳۲۰ واستعفای اجباری رضاخان از سلطنت، دشتی که هنوزدرمجلس حضور داشت درمخالفت با سیاستهای رضا این چنین نطق می کند: «من معتقدم که اگر چهار پنج سال ديگر پادشاه سابق [رضا شاه] باقی مانده بود ديگر مالکی در کشور باقی نمیماند... بايد گفت آقا تمام اين اعمال سياه گذشته باطل و لغو است. امروز قرن بيستم است. مخصوصاً که يک طرف
کشور ما انقلاب سوسياليستی قسمتی از دنيا را اداره می کند. من نمی دانم اساساً چرا در اين مملکت هر پادشاهی به
محض اينکه قدرتی پيدا کرد شروع به تعدی نمود... وزراء در مقابل مجلس مسئوليت تام دارند پس به چه دليل بطور
مستقل کارهای خود را انجام نمی دهند. اگر می خواهيد مشروطيت درست شود و ملّت ايران روی آزادی را ببيند بايد
اعليحضرت همايونی [محمد رضا شاه] در امور وزارتخانه ها مداخله نکنند...»

در دوران سلطنت محمد رضا شاه دشتی بیشتر همت خود را مصروف نوشتن و چاپ کتابهایش کرد گرچه از دخالتگری سیاسی در امورجامعه غافل نبود. شادروان علی دشتی را گرچه اهل کتاب و مطالعه ازطریق آثارش خصوصأ کتاب ۲۳ سال می شناسند ولی بی تردید او ادیب فرهیخته ای بود که بیشترین سهم را در معرفی شاعران پرآوازه ای همچون حافظ، مولوی، سعدی و خیام به جامعه روشنفکری زمانه خود و محافل دانشگاهی داشت. تألیف و نشر کتابهایی همچون نقشی ازحافظ  /سيری در ديوان شمس  /شاعری دير آشنا نقدی بر خاقانی  /دمی با خيام  /نگاهی به صائب /کاخ ابداع انديشه گوناگون حافظ وتصويری ازناصر خسرو
ادله محکمی بر این ادعا است.
در نهایت شادروان علی دشتی بعد ازسالها زندگی پر تلاطم سیاسی وادبی دراثرتحمل شکنجه وآزارهای شدید جسمی وروحی مزدوران رژیم آخوندی در ۲۶ دی ۱۳۶۰ در بیمارستان جم تهران درگذشت.

نگاهی گذرا به کتاب ۲۳سال

برای آشنایی دوستانی که این کتاب فاخررا مطالعه نکرده اند، بخش های کوتاهی ازمباحثی که شادروان علی دشتی در کتابش آورده است نقل می کنم:

  [تولد حضرت محمد  ]

تولد حضرت محمد مثل تولد ميلياردها نوزاد ديگر صورت گرفته و کمترين اثری و حادثه ای روی نداده است. اما
تب معجزه سازی، مردم را به تخيلات و افسانه ها کشانيده است. از تولد حضرت شکافی در ايوان مداين پديد آمد و
آتشکده فارس خاموش شد.
آيا اين اثر طبيعی و ذاتی تولد حضرت رسول است يا امری خارق العاده و به منزله اخطاريست از جانب خداوند؟
به حکم عقل و برهان حسی و رياضی هيچ معلولی بدون علت نيست. تمام رويدادهای جهان هستی خواه طبيعی و خواه
سياسی و اجتماعی، معلول عللی هستند. گاهی اين علل آشکار است. آفتاب می تابد، گرمی و نور که خاصيت ذاتی
اوست حاصل می شود. آتش می سوزاند، مگر اينکه عايقی مؤثر مانع خاصيت ذاتی او شود. آب به سراشيبی می رود
مگر آنکه نيروئی جبراً و قسراً [به زور کسی و يا چيزی را به کاری وادار کردن] آن را بالا برد. گاهی علل حوادث
آشکار نيست و بايد بدان پی برد. چنانکه بسياری از رويدادها سابقاً معلوم نبود و بشر به کشف آن پی برده است مانند
رعد و برق يا بروز امراض و راه علاج آن [ها].
خداوند حکيم و دانا چرا متوقع است که مردم ايران چهل سال قبل از بعثت حضرت رسول از بعثت وی باخبر شوند؟ سير در اوضاع عربستان قبل از بعثت نشان می دهد که خود حضرت رسول هم از اينکه وی مبعوث خواهد شد خبر نداشت. اگر خداوند قادر می خواست تولد حضرت محمد را حادثه ای بزرگ و غيرمترقبه جلوه دهد چرا در خانه کعبه که محل ظهور اسلام است شکافی پديد نيامد و بتان بيجان از جايگاه خود فرو نريختند که لااقل تنبهی[هشياری و بيداری] برایقريش باشد و اخطار او مؤثرتر از خاموش شدن آتشکده بشود؟ چرا مقارن بعثت معجزه ای ظاهر نشد که تمام قريش را به ايمان کشاند و سيزده سال رسول محبوب او مورد آزار و عناد قرار نگيرد؟ چرا در دل خسرو پرويز فروغی نتابيد تا نامه حضرت را پاره نکند، هم خود ايمان آورد و هم به تبعيت او بر سراسر ايران نور اسلام بتابد و بدون جنگ قادسيه و نهاوند شاهنشاهی ايران زير پرچم اسلام درآيد؟

[ شخصيت تازه محمد ]

هجرت نبوی مبدأ تاريخ و مصدر تحولی است بزرگ. ولی خودِ اين رويداد معلول تحول شگرفی است که در
شخصيت حضرت محمد پديد آمده و سزاوار است زير ذره بين روانشناسان و دانشمندان و جويندگان اسرار روح
آدمی قرار گيرد.
مردی زاهد و وارسته از آلودگيهای زمان خود که دنيا را در مراحل آخرين خود تصور کرده و روز بازخواست
را قريب الوقوع می داند، مردی که پيوسته به آخرت انديشيده، قوم خود را به ستايش خداوند جهان دعوت می کند،
زور و ستم را نکوهش و افراط در خوشگذرانی و غفلت از حال مستمندان را ملامت می کند، چنين مردی که به
روش مسيح سراپا شفقت است، يکباره مبدل به جنگجويی می شود سرسخت و بی گذشت که می خواهد ديانت خود
را به زور شمشير رواج دهد. لذا در مقام تأسيس دولتی بر می آيد که در راه تحقق آن از هيچگونه وسيله ای
رويگردان نيست. مسيح به قيافه داود ظاهر می شود، مرد آرامی که بيش از بيست سال با زنی بيست و چند سال
از خود او مسن تر بسر برده بود، به شکل اغراق آميزی به زن روی می آورد.

[در مورد قرآن ]

اما از خواندن قرآن وغور [تعمق] در آن بعضی مطالب آن آشکار و پديدار می گردد [که قرآن مخلوق فکر انسان است]. برای نمونه به سوره فاتحه که سبع الثانی ناميده شده و آن را از مهمترين سوره های قرآنی می دانند و از اين رو در صدر مصحفقرار گرفته است نظر افکنيم. سوره فاتحه نمی تواند کلام خداوند باشد، بلکه از مضمون آن چنين به نظر می رسد که کلام خود حضرت پيغمبر است زيرا ستايشِ حق است، اظهار بندگی به درگاه خدای عالميان است و تمنای هدايت و عنايت است. خداوند خود نمی فرمايد: «اَلحَمدُلِلّهِ رَبَّ العالَمينَ. الرّحَحمِن الرَّحيمِ مالِکِ يومِ الدّينِ». [يعنی] ستايش و سپاس خداوند جهان را سزاست. خداوندی که مهربان و بخشنده و صاحب روز رستاخيز است. اگر سوره فاتحه با کلمه «قُل» آغاز شده بود، چنانکه در بسياری از سوره ها يا آيات چنين است، اين اشکال پيش نمی . 21» . قُل اِنَّما اِنا بَشَر مِثّلِکُم...» 20» . قُل يا اَيهُاَ الکافِرُونَ» 19 آمد [مانند]: «قُل هَوَاللّهُ اَحَدُ» معقول و منطقی نيست که خود خداوند بفرمايد: «اِهدِنا الصَراطَ المُستَقيم. صِراطَ الّذينَ اَنعَمتُ عِلَيهِم غَيرالمَغضوب عِلَيهِم ولا الضالِين» که معنی آن واضح است: ما را به راه راست هدايت کن. راه کسانی که مورد عنايتند نه آنهايی که گمراهند و مشمول خشم و غضب هستند. سراسر سوره فاتحه ستايش و نياز به درگاه خداست. پس کلام خدا نيست و بايد فرض کرد که کلام خود محمد است که آن را اختصاص به نماز داده است. به همين دليل عبداالله بن مسعود که از معتبرترين کاتبان وحی و حفظه قرآن بود، آن را جزء قرآن نمی داند.

  [ زن در اسلام ]

عبارت «اَلرَّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النَّساء» [مردان فرمانروايند بر زنان] از آيه ٣٤ سوره نساء اين اصل را برقرار می کند
که زن و مرد در تمام حقوق مدنی مساوی نيستند. در همين آيه دليل تسلط و سيادت بر زن بطور اجمال ذکر شدهه
است: «بِما فَضَّلَ االلهُ بَعضَهُم عَلی بَعضٍ وَ بِما اَنفقُوا مِن اَموالِهِم» که قسمت اول آن مبهم است زيرا می فرمايد: به دليل
اينکه خداوند افراد بشر را غيرمتساوی آفريده بعضی را بر بعض ديگر برتری داده است.
تفسير جلالين وجه تفضيل مرد را بر زن، عقل و علم و ولايت گفته است.
64 زمخشری و بيضاوی
و بعضی ديگر آن را (وجه امتياز مرد را بر زن) مشروحتر بيان کرده و می گويند تفوق و
استيلای مرد بر زن مانند تسلط ولات و حکام است بر رعيت. آنوقت در مقام فلسفه بافی و علت تراشی برآمده و گفته
اند که مردان به خرد و زور و تدبير آراسته اند، از اين رو نبوت، امامت و ولايت به آنها اختصاص يافته است. ارث
بيشتر می برند و شهادت آنها در پيشگاه محکمه های شرعی معتبرتر و دو برابر زن است. سهم آنها از ارث دو برابر
زن، جهاد و نماز جمعه بر آنها تعلق نمی گيرد و حق طلاق نيز با آنها نيست. اذان، خطبه، امامت نماز جماعت،
سوارکاری، تيراندازی و شهادت [گواهی دادن] در اجراء حدود شرعی و غيره و غيره همه مخصوص مردهاست.
چنانکه ملاحظه می کنيد استدلال بسيار ضعيف است و غالباً معلول را به جای علت نشانده اند. يعنی خيال کرده اند
چون بسياری از کارها را نظامات اجتماعی و عادات و رسوم، مخصوص مردها کرده است پس زن در مرتبه پايينتر
قرار دارد يعنی استعداد و لياقت آن کارها را ندارد و از همين جهت شريعت اسلامی تسلط مرد را بر زن مسلّم شناخته
است در صورتی که قضيه معکوس آن است.
شرع اسلام چون زن را ضعيف دانسته حق او را در ارث و شهادت نصف مرد قرار داده است نه اينکه چون زن در
ارث و شهادت نيمه حق مرد را داراست، پس در مرتبه پايينتر از مرد قرار می گيرد.

[غزوه بدر ]

از ديرباز ميان قبايل عرب اين عادت متداول بود که برای رسيدن به مال و دولت به قبيله ضعيف تر هجوم کنند و مال
و خواسته [دارايی] آنها را به چنگ آورند. برای مسلمين يثرب در آن زمان جز اين راه، راه ديگری وجود نداشت.
از اينجا غزوه های اسلامی آغاز شد. غزوه يعنی حمله ناگهانی به کاروان يا قبيله ديگر و تصاحب اموال و زنان آنها.
ساده ترين شکل تنازع بقا در شبه جزيره عربستان.

به حضرت خبر رسيد که کاروانی از قريش به سرپرستی عمروبن خضرمی از شام به سوی مکه می رود و امتعه
فراوانی دارد. عبداالله بن [عبيداللهه بن] جحش را به سرکردگی عده ای مهاجر مأمور هجوم به آن کاروان کرد. در
جايی نزديک مقام نخله کمين کردند و همين که کاروان بدانجا رسيد بر آن هجوم کردند، سرپرست قافله را کشتند و دو
نفر ديگر را اسير کردند و با تمام اموال رهسپار مدينه شدند و اين غزوه به نام «سرية النخله» در تاريخ اسلام ثبت
شد.

  

۱۳۹۶ فروردین ۲۷, یکشنبه

آیا اسلام با دموکراسی سازگار است؟

در این نوشته کوتاه درپیوند با سازگاری ویا ناسازگاری اسلام با دموکراسی صحبت می کنیم. برابری حقوقی شهروندان و نظارت همگانی آحاد مردم ازمهم ترین اصول دموکراسی است. از منظر یک مسلمان سنتی حقیقت آن چیزی است که بر اساس وحی دانسته می شود واحکام اسلامی دائمی ونسخ ناپذیرند، در حالیکه از نظر یک شهروند آزاد حقیقت آن سوژه ای است که با استقرار دموکراسی و براساس خواست اکثریت جامعه انتخاب می شود.

سزوار توجه است که بگوئیم علما و دین پژوهان، احکام مسلم اسلامی را ازطریق تفسیر و تأویل آیات قرآن به دست می آورند. به باور بسیاری ازنواندیشان دینی مطابق تفسیر سنتی از قرآن بسیاری ازاحکام اسلامی درقرآن به نابرابری حقوقی بین زنان و مردان، نقض حقوق اقلیتهای مذهبی، بی حقوقی دگر اندیشان ومجازات غیر انسانی مجرمان راه می برد و آنها را نمی پذیرند.
در همین خصوص به نظر سید محمدحسین طباطبایی معروف به علامه طباطبایی فقیه، فیلسوف و یکی ازبزرگترین مفسران شیعی قرآن توجه کنید:
 در اﺳﻼم ﺟﺎﻳﯽ و ﻣﺠﺎﻟﯽ ﺑﺮاﯼ ﺣﺮﻳﺖ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ اﻣﺮوزﯼ اش ﻧﻴﺴﺖ ...و ﻳﮑﯽ ازﻋﺠﺎﻳﺐ اﻳﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻌﻀﯽ از اهل ﺑﺤﺚ و ﻣﻔﺴﺮﻳﻦ ﺑﺎ زوروزﺣﻤﺖ  ﺧﻮاﺳﺘﻪ اﻧﺪ اﺛﺒﺎت ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ دراﺳﻼم ﻋﻘﻴﺪﻩ ﺁزاد اﺳﺖ، و اﺳﺘﺪﻻل ﮐﺮدﻩ اﻧﺪ ﺑﻪ ﺁﻳﻪ ﺷﺮﻳﻔﻪ ﻻ اﮐﺮاﻩ ﻓﯽ اﻟﺪﻳﻦ و ﺁﻳﺎﺗﯽ ﻧﻈﻴﺮ ﺁن ...  ﺗﻮﺣﻴﺪ اﺳﺎس ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻧﻮاﻣﻴﺲ و اﺣﮑﺎم اﺳﻼﻣﯽ اﺳﺖ و ﺑﺎ اﻳﻦ ﺣﺎل ﭼﻄﻮر ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ اﺳﻼم ﺁزادﯼ در ﻋﻘﻴﺪﻩ را ﺗﺸﺮﻳﻊ ﮐﺮدﻩ ﺑﺎﺷﺪ؟ و اﮔﺮﺁﻳﻪ ﺑﺎﻻ ﺑﺨﻮاهد ﭼﻨﻴﻦ ﭼﻴﺰﯼ را ﺗﺸﺮﻳﻊ ﮐﻨﺪ ﺁﻳﺎ ﺗﻨﺎﻗﺾ ﺻﺮﻳﺢ ﻧﺨﻮاهد ﺑﻮد؟  ﻗﻄﻌًﺎ ﺗﻨﺎﻗﺾ اﺳﺖ و ﺁزادﯼ در ﻋﻘﻴﺪﻩ در اﺳﻼم ﻣﺜﻞ اﻳﻦ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﮐﻪ دﻧﻴﺎﯼ ﻣﺘﻤﺪن اﻣﺮوز ﻗﻮاﻧﻴﻦ ﺗﺸﺮﻳﻊ ﺑﮑﻨﺪ و ﺁﻧﮕﺎﻩ درﺁﺧﺮ اﻳﻦ ﻳﮏ ﻗﺎﻧﻮن را هم اﺿﺎﻓﻪ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺮدم در ﻋﻤﻞ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻗﻮاﻧﻴﻦ ﺁزادﻧﺪ، اﮔﺮ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ، ﻋﻤﻞ ﺑﮑﻨﻨﺪ و اﮔﺮ ﻧﺨﻮاﺳﺘﻨﺪ ﻧﮑﻨﻨﺪ ... ﭘﺲ ﺁﻳﻪ ﺷﺮﻳﻔﻪ ﻻ اﮐﺮاﻩ ﻓﯽ اﻟﺪﻳﻦ ﺗﻨﻬﺎ در اﻳﻦ ﻣﻘﺎم اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﺎﻧﺪ اﻋﺘﻘﺎد اﮐﺮاﻩ ﺑﺮدار ﻧﻴﺴﺖ، ﻧﻪ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺪ ﻣﻨﻈﻮراﻳﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ " اﺳﻼم ﮐﺴﯽ را ﻣﺠﺒﻮر ﺑﻪ اﻋﺘﻘﺎد ﺑﻪ ﻣﻌﺎرف ﺧﻮد ﻧﮑﺮدﻩ"  و ﻧﻪ ، ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺪ اﻳﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ " ﻣﺮدم دراﻋﺘﻘﺎد ﺁزادﻧﺪ  "و اﺳﻼم در ﺗﺸﺮﻳﻊ ﺧﻮد ﺟﺰ ﺑﺮدﻳﻦ ﺗﻮﺣﻴﺪ ﺗﮑﻴﻪ ﻧﮑﺮدﻩ، دﻳﻦ ﺗﻮﺣﻴﺪﯼ ﮐﻪ اﺻﻮل ﺳﻪ ﮔﺎﻧﻪ اش ﺗﻮﺣﻴﺪ ﺻﺎﻧﻊ و ﻧﺒﻮت اﻧﺒﻴﺎ، وروز رﺳﺘﺎﺧﻴﺰ اﺳﺖ، ﭘﺲ  ﺣﺮﻳﺖ هم ﺗﻨﻬﺎ در اﻳﻦ ﺳﻪ اﺻﻞ اﺳﺖ و ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺪ در ﻏﻴﺮ ﺁن ﺑﺎﺷﺪ، زﻳﺮا ﮔﻔﺘﻴﻢ ﺁزادﯼ در ﻏﻴﺮ اﻳﻦ اﺻﻮل ﻳﻌﻨﯽ وﻳﺮان ﮐﺮدن اصل دین. [ ۱ ]

 تأویل و تفاسیر جدیدی که امروزه توسط پژوهشگران علوم قرآنی صورت می گیرد راه را برای قرائت روشنفکرانه ای از احکام اسلام می گشاید تا بتوا نند آنها را با دموکراسی و نگرشهای جدید علوم انسانی منطبق کنند. اینکه تا چه حد این قرائتهای جدید با احکام اسلامی انطباق داشته و توجیه پذیراست به تعمق وغوربیشتر درمتون اسلامی یعنی قرآن واحادیث و پذیرش علمای اسلامی برمی گردد.

آنچه از آرا و افکار اندیشمندان علوم دینی همچون علامه طباطبایی، جوادی آملی، مؤمن قمی، خمینی و منتطری برداشت می شود اینکه همه آنها با تأویل و تفاسیر جدید توافق نداشته وهمچنان مدافع تفاسیر سنتی و ظاهری از آیات قرآن هستند وبسیاری ازآنها با علامه طباطبایی موافقند که عقیده دارد با قرائت و تفاسیر روشنفکرانه ازآیات قرآن دیگر چیزی ازاحکام مسلم اسلام باقی نمی ماند ودرخاتمه به ویرانی اصل دین منجرمی شود.

قدر مسلم اینکه بسیاری از آیات قرآن تفسیرومعنای واضح ومشخص دارند که قابل انطباق با اصول اساسی دموکراسی که همان برابری حقوقی شهروندان آزاد و نظارت همگانی است،  نیستند، ازسویی چنانچه این گونه تفاسیر و قرائتهای روشنفکرانه بر بسیاری ازآیات قرآن واحکام اسلامی تعمیم داده شود خطر این هست که با دین جدیدی مواجه شویم که دیگر شاید نتوان نام اسلام را برآن اطلاق کرد..
در پایان برداشت محسن کدیورروحانی واندیشمند دینی دراین مورد باهم میخوانیم:

برداشت من اینست که قرائت روشنفکرانه ازاسلام ، با دموکراسی سازگاراست، اما بین اسلام سنتی وتاریخی ودموکراسی سازگاری ای وجود ندارد". معیارنخستین، برابری شهروندان درجامعه است، مانند برابری مذهبی، برابری جنس زن ومرد وبرابری بصورت عام. درقرائت تاریخی ازاسلام چنین برابری ای وجود ندارد.بنابراین مردان بیشتراززنان حق دارند. مسلمانان از حقوق دینی بیشتری نسبت به غیرمسلمانان برخورداراند. دربین مسلمانان نیزتفاوتهایی وجود دارد؛ یک " مجتهد " یا فقیه مسلمان، حقوق بیشتری از یک مسلمان ساده دارد. نظربه این دلایل ، یک قرائت تاریخی ازاسلام با دموکراسی سازگارنیست، درحالیکه یک تفسیرمدرن ولیبرال ازدین با دموکراسی انطباق دارد. [ ۲ ]

 [ ۱ ] اﻟﻤﻴﺰان ﺟﻠﺪ 4 .  ﺻﺺ 183-185

[ ۲ ] اسلام و دموكراسي، سازگاري يا ناسازگاري؟   مقاله عرضه‌شده به همايش بين‌المللي دين و دموكراسي



چرا خامنه ای حجت الاسلام  قتل عام [۱] را به جلوهل داده است؟

بر اساس نظریه ولایت فقیه خمینی، درزمان غیبت امام غایب[ مهدی] اجرای احکام اسلام به عهده فقها وعلماست و فقهای عادل هم بایستی رئیس و حاکم باشند و براجرای احکام نظارت کنند و نظام اجتماعی را مستقر گردانند. طبق این نظریه خامنه ای که بعد از مرگ خمینی یک شبه  عبای آیت الله العظما پوشید وعالم جامع الشرایط شد باید درغیبت امام ناپیدا ولی، رهبرمردم و زعامت مذهبی  آنانرا عهده دار شود،ازسویی برقراری احکام اسلامی، ترویج و حفظ بیضه اسلام، حراست و پایداری حکومت اسلامی از وظایف  مهم حکومتی است که ولی فقیه یعنی خامنه ای باید به انجام آنها کوشا باشد.

در حکمرانی اسلامی یعنی همان ولایت ملایان شیعه تقیه جایزاست یعنی اینکه حاکم مجازاست برای پیشبرد مقاصد سیاسی اش به دروغ، نیرنگ و شقاوت متوسل شود و مخالفین اش را به قتل برساند، همان عمل شنیعی که خمینی درگذشته و خامنه ای در زمان حال مرتکب می شود و پس ازاین قراراست ولی فقیه آینده حجت الاسلام قتل عام انجام دهد البته بماند که برای مسلمانان این پدیده،اتفاق نادروغریبی نیست، همانطور که می دانیم عده ای ازمخالفین رسول خدا ومشرکین به دستوراو با دروغ و نیرنگی که  محمد به یارانش توصیه کرده بود به قتل رسیدند[ دوستانی که  ناباورند می توانند عنوان قتل و ترورهای سیاسی دراسلام در گوگل جستجو کنند.]

خامنه ای درهیئت نایب امام ناپیدا بلحاظ فقه شیعی دوازده امامی همان افعال و تکالیفی را انجام میدهد که امیال وخواست امام غایب، پدرشان حسن عسکری، جدشان علی ابن ابوطالب، رسول خدا وخود خداست، به بیان دیگر ولی امرمسلمین بلاد طاعون زده اسلامی ازطریق امام قایم با شخص خدا ارتباط و پیوند دارد و دستوراتش را ازاومی گیرد.

ازدیگر احکام فقهی که در نزد آخوندهای مفتخوروشیاد بسیارشایان توجه است حفظ کیان و اقتدارحکومت اسلامی است که ازواجبات مسلم فقهی است. هل دادن حجت الاسلام  قتل عام ازسوی خامنه ای وپاسداران اودر چارچوب همین نظریه قابل تعریف است.

با شدت گرفتن بیماری خامنه ای و توصیه های پزشکان معالج، تعیین جانشین او به امرعاجلی درسطح رهبری بدل گردیده است. حجت الاسلام  قتل عام عمامه سیاه دارد یعنی سید است واولاد علی ابن ابوطالب مضافأ اینکه نوکر صفت، اهل تقیه و آدمکش است و به زبانی گویا حایز شرایط کامل رهبری است[ بگید ماشاالله] ازسویی هم اراده خالصانه ای به ائمه اطهارومعصومین دارد و مثل رهبر فعلی برای آستان بوسی آغای مخفی شده در چاه به چاه مبارک چمکران مشرف می شود که مسلم اجر وفوائد وافری به  جیب اش سرازیر می شود چرا که بعد از مرگ خامنه ای با ارتباطی که از طریق همین چاه معطر با امام مخفی شده خواهد گرفت هم اینکه خود صواب کافی ووافی نصیبش می گردد وهم اینکه شاید بتواند شفاعت خامنه ای را از امام درحال اختفا مطالبه کند.

خامنه ای شاید بهتر ازبسیاری مردم زجردیده خاک فلاکت زده میهنمان بداند که ۱۴۰۰ سال از دوران حفظ کیان و بیضه اسلام از طریق شمشیرذوالفغارعلی ابن ابیطالب سپری شده و شمشیر دیگرکاربردی ندارد و به موزه ها منتقل شده و جایش را سلاحهای هسته ای گرفته است. با شناخت دقیقی که خامنه ای ازجانشین قاتلش دارد وتجارب گرانبهایی که حجت الاسلام قتل عامل در کشت و کشتار دارد که آنها را یک شبه بدست نیآورده است، مطمئأ درراستای گسترش دستیابی به سلاح هسته ای مجاهدت خواهد نمود.

خامنه ای تمام قددر پشت انتصاب رئیسی قاتل بعنوان رئیس قوه مجریه  ایستاده وازهمه اهرمهای قدرتی که در اختیار دارد استفاده خواهد کرد. رد و حذف کاندید های رقیب، تطمیع و تهدید رأی دهندگان، تقلب در شمارش آرا وابطال صندوقهای رأی در مناطقی که مخالفین دارای اکثریت هستند و درنهایت دستکاری درشمارش آرا واعلام نتایج ساختگی وغیرواقعی از ترفندهایی است که او و مزدورانش بکار خواهند برد تا حجت الاسلام  قتل عام دراین انتصابات پیروزگردد.

بی تردید تلاش خامنه ای و پاسداران و جیره خواران ریز و درشت او بیرون آوردن نام رئیسی قاتل بهر نحو ممکن از صندوق رای است، البته با سیطره ای که نیروهای نظامی وامنیتی  برکل روند انتصابات دارند و اهرم قدرتهای بی شماری که بیت رهبری در اختیارآنهاست هیچ دورازذهن نیست که رئیشی قاتل به زورهم که شده از کیسه ماری رهبر بیرون بکشند.

پس از انتصاب حجت الاسلام قتل عام بعنوان رئیس جمهو، اصلی ترین بخش این پروژه کلید می خورد،انتصاب  حجت الاسلام قتل عام  بعنوان جانشین خامنه ای. این واقعه ممکن است در زمان حیات خامنه ای صورت بپذیرد و یا چنانچه عزرائیل خوش قدم زودتر به دق الباب بیت رهبری برود به بعد ارتحال جانگذاز  !!!!! اومحول شود.

 انتصابات۲۹ اردیبهشت ۹۶ بی شک یکی ازسرنوشت سازترین انتصابات درکشورمان خواهد بود و بقول حیات و ممات حکومت آخوندهای فریبکارومفتخوربه آن گره خورده است.

[۱] ابراهیم رئیسی
استان: تهران
شهر و زندان فعالیت: تهران – اوین
حرفه در قتل‌عام: آخوند، هیأت مرگ

سابقه و پروسه جنایت:
ابراهیم رئیسی جانشین دادستان تهران، عضو تأثیرگذار هیأت مرگ در زندانهای اوین و گوهردشت و مسئول اعدام دهها هزار زندانی سیاسی است.
 وی رئیس دادگاه انقلاب تهران برای گروه‌های سیاسی بود. او در دستگیریها، شکنجه و اعدام اعضاء و هواداران گروه‌های سیاسی به‌خصوص مجاهدین بسیار فعال بوده است.
ابراهیم رئیسی از اوایل دهه‌60 جانشین دادستان تهران بوده و در جریان قتل‌عام‌1367 با همین منصب عضو ثابت هیأت مرگ بوده است.
منتظری در خاطرات خود از ابرهیم رئیسی به‌عنوان یکی از اعضاء هیأت مرگ یاد کرده و می‌گوید: ”اول محرم شد، من آقای نیری که قاضی شرع اوین و آقای اشراقی که دادستان بود و آقای رئیسی معاون دادستان و آقای پورمحمدی که نماینده وزارت اطلاعات بود را خواستم و گفتم الآن محرم است حداقل در محرم از اعدامها دست نگه‌دارید“.
در جریان این قتل عام فجیع حدود ۵۰۰۰ نفر بجرم هواداروفعال سیاسی نیروهای انقلابی درسراسر کشورکشته شدند. 

۱۳۹۶ فروردین ۱۲, شنبه

نصرحامد ابوزید متفکرو قرآن شناس

نصر حامد ابوزید پژوهشگر آزاداندیش و مفسر انسانی قرآن در سال ۱۹۴۳ در روستای نزدیک شهر طنطا در کشور مصر دیده به جهان گشود. پدرش ازستایشگران محمد عبده بود. محمد عبده از پیشگامان فهم نوین اسلام و به ویژه نگریستن به قرآن به مثابه متن ادبی  است. ابوزید نوجوان در۱۳ سالگی به جرم حمایت از گروه اخوان المسلمین مصربه زندان افتاد.

نصر حامد در ۲۰ سالگی امام جماعت مسجد روستای زادگاهش شد. او در سال ۱۹۸۱ با درجه دکترا دررشته زبان و ادبیات عرب از دانشگاه قاهره فارغ التحصیل شد.  ابوزید در۴۹ سالگی با ابتهال یونس استاد زبان فرانسه دانشگاه قاهره ازدواج کرد.

ابوزید متفکر و پژوهشگردر سال ۱۹۹۵ به دنبال انتشار چندین کتاب و مقاله در حوزه قرآن پژوهی از سوی مفتیان مصری مرتد اعلام شد و  طبق معمول با استناد به احکام اسلامی درخواست طلاق همسرش ازدادگاه کردند که بعد ازچندین ماه دراثر  اعتراض مجامع حقوق بشری، دادگاه ابوزید را تبرئه کرد. به دنبال دادگاهی شدن ابوزید اوازطرف گروه جهاد اسلامی مصر به رهبری ایمن الظواهری به مرگ تهدید شد.

نصر حامد ابوزید ناچار دراثر تهدید گروهای اسلامی و عدم امنیت جانی و شغلی تن به تبعید داد و سالها در دانشگاههای اسپانیا و هلند تدریس کرد. ابوزید پس از ۶۷ سال عمرکه ۲۰سالش در تبعید گذراند درحالیکه استاد دانشگاه یکی از شهرهای هلند بنام لیدن [ leiden ] بود در سال ۱۹۱۰ چشم از جهان فرو بست.

نظرات نصرحامد ابوزید:
قرآن کلام محمد است.

 -  برای مومنان حتی کاغذ این کتاب هم مقدس است. اما برای من به عنوان یک محقق، این کتابی است که عده‌ای درساختن‌اش مشارکت داشته‌اند. من شاهد دریافت هیچ کلمه‌ای توسط محمد از سوی خدا نبوده‌ام. من به عنوان یک مسلمان فقط شاهد گزارش محمد از مواجه او با خدا هستم. می‌توان مسلمان‌ها را متقاعد کرد که این کتاب محمد است.

- قرآن عثمان هم فتح و کسر و ضم نداشت و نقطه گذاری وعلامت گذاری آن سال‌ها طول کشید. بنابرنظر مسلمان‌ها این کار حداقل ۷۰ سال طول کشیده است و لذا می‌توان انتظار داشت که برخی آیات حذف و برخی آیات افزایش پیدا کرده باشد. مثلا شیعیان معتقدند که آیات مربوط به علی از مصحف عثمان حذف شده است.

 - کسانی که می‌گویند برخی از آیات قرآن قبل از بعثت پیامبر وجود داشته، باید بدانند که آیات از خلاء بیرون نیامده است. فرهنگ عربی قبل از اسلام، اعتقادات و فرهنگ آن دوره و نظام حقوق و کلامی‌اش در متن مشهود است، اگر این طور نبود، اعراب قرآن را نمی‌فهمیدند. چنین عناصر فرهنگی این فرایند ارتباطی را ممکن می‌ساخت.

- ما باید بین اعتقادات مردم عادی و اعتقادات محققین  تمایز قائل شویم. اعتقادات مردم را به عنوان مبنای وثاقت وحی مطرح کردم. اما به نظر من، قرآن یک محصول فرهنگی شامل بسیاری ازاعتقادات پیش ازاسلام، حتی انجیل است. این پیشینه فرهنگی بسیار مهم است. معتقدان تمام قرآن را وحی می‌دانند، اما محققان نه.

نظردیگران درباره شخصیت وآرا وافکارنصرحامد ابوزید:

ابتهال احمد کمال یونس درباره همسرش می گوید:

در جهان اسلام بطورخاص ودرسراسر جهان بطورکلی، پژوهشگران بسیاری در حوزه مطالعات قرآنی هستند که اهمیت و احترام فراوانی برای مطالعات و پژوهشهای ابوزید قائل اند. گمان دارم که بهترین راه برای حرمت نهادن به ایوزید آن است که این پژوهشگران راهی را که او آغازید پی بگیرند.

 محمد جواد اکبرین دين‌پژوه و روزنامه‌نگار ايرانىِ ساكن فرانسه می گوید:

«من به صراحت عرض می کنم. کلید ویرانی بنای جمهوری اسلامی درآثار نصر حامد ابوزید و پیروان او نهفته است. جمهوری اسلامی بنای خود را بر بستر ضعف های جامعه بنا کرده است. معنی سخنم اینست که برخلاف کسانی که تصور می کنند که جمهوری اسلامی با همه ویژگی های استبدادی که دارد بنیاد بسیار محکمی است، من گمان می کنم بیشتر از اینکه جمهوری اسلامی محکم باشد، جامعه ضعیفی داریم که در بستر این جامعه ضعیف جمهوری اسلامی قوی به نظر می آید.

محمدرضا نیکفر، پژوهشگر فلسفه می گوید:

«کاش جهان اسلام ده ها تن ابوزید داشت و اینقدر زیاد داشت که نمی توانستند دیگر آنها را تکفیر کنند، اخراج کنند و حکم قتلشان را بدهند. متاسفانه هنوز تعداد کسانی مثل ابوزید کم هستند. کسانی که آگاهی و شجاعت داشته باشند تا نظراتشان را بیان کنند و بگویند این متن قدیمی، این متن سنتی را، این متنی که در کانون یک دین نشسته به این صورت می فهمم ودراین فهم خود در عصر کنونی ودرکل تاریخ تنها نیستم ومی شود اینگونه فهمید وبا فهمی به صورتی دیگرجهانی بهترداشت وبه تفاهم بیشتری رسید.»

محسن کدیور درباره دیدگاه های نصرحامد ابوزید می گوید:

اوبه جای اینکه ازکلمه تفسیراستفاده کند کلمه تاویل را انتخاب می کند. تفاوت تاویل وتفسیردرادبیات ابوزید دراینست که در تاویل به نظر او مهمترین سهم از آن عقل است و نه نقل. اوتفسیر را نقلی می داند و تاویل را عقلی. این نکته در اندیشه ابوزید بیش از بقیه موارد مورد استفاده واقع شده. اینکه متن قرآن از لحظه قرائت پیامبر از نص الهی به نص انسانی و قابل فهم تبدیل می شود. او معتقد است که حتی فهم پیامبر از قرآن، مقدس نیست. یک فهم است. یک فهم بشری است. نکته ای که اشاره کردم از جمله مهمترین مواردی است که مورد استفاده مفسران سنتی و فقهای الازهر و برخی عالمان سنتی ایران واقع شده.»


این آثار از ابوزید به فارسی ترجمه شده است:

معنای متن:پژوهشی در علوم قرآن، ترجمه مرتضی کریمی نیا (طرح نو، چاپ‌های متعدد)

رویکرد عقلانی در تفسیر قرآن، ترجمه احسان موسوی خلخالی (نیلوفر، ۱۳۹۱)

چنین گفت ابن عربی، ترجمه احسان موسوی خلخالی (نیلوفر، ۱۳۹۱)

دایره‌های ترس، ترجمه هدی عوده تبار (رخداد نو، ۱۳۸۹)

نقد گفتمان دینی، ترجمه حسن یوسفی اشکوری و محمد جواهرکلام (یادآوران، ۱۳۸۳)
متن، قدرت، حقیقت، ترجمه احسان موسوی خلخالی(نیلوفر،1394)

نوآوری، تحریم و تاویل: شناخت علمی و هراس از تکفیر،ترجمه مهدی خلجی(آموزشکده توانا،1392)

محمد(ص)وآیات خدا: قرآن و آینده اسلام،ترجمه فریده فرنودفر(نشر علم،1393)

براساس روایات مکه نماینده‌ای (ظاهراٌ عمرو بن عاص) به حبشه می‌فرستد تا با طرح این ادعا که پناهجویان مسلمان مشتی متمرد و شورشی‌ علیه قوانین قبیله‌ای هستند و در نتیجه حمایت از آنان جایز نیست، نجاشی را علیه آنان تحریک کند. نماینده قریش برای این که احساسات دینی نجاشی را علیه این متمردین تحریک کند مدعی شد که اینان دین جدیدی اختراع کرده اند که مسیح را کوچک می‌شمارد. هنگامی که نجاشی از مسلمانان در باره این اتهام پرسید، یکی از ایشان برخاست و سوره مریم را از روی صحیفه‌ای از قرآن که با خود داشتند قرائت کرد. براساس آن چه در گزارشات تاریخی آمده است، نجاشی درحالی که اشک بر محاسنش جاری بود به آیات قرآن گوش می‌داد. نماینده قریش ناکام ماند و مسلمانان تا زمان شنیدن خبر مهاجرت پیامبر به همراه یارانش به مدینه از حمایت نجاشی برخوردار بودند.


به این ترتیب نصارای معتقد به الوهیت مسیح، کافر و یا مشرک قلمداد شدند و راهی جز پرداخت جزیه به صورت حقارت‌بار«عن ید و هم صاغرون» نداشتند. حقیقت نهایی بر محمد و ابراهیمی نازل شده بود که هریک از دو گروه یهودیان و مسیحیان ادعای انتساب به وی را داشتند اما او نه یهودی بود و نه نصرانی بلکه حق‌گرایی مسلم بود. و چگونه می توانستند در باره ابراهیم مجادله کنند در حالی که تورات و انجیل بعد از او نازل شده بودند.(آل عمران:‌ ۶۴- ۶۷)
شاید تأکید بر این نکته مهم باشد که قرآن هرگز در صدد به رسمیت نشناختن کتاب‌های عهد قدیم(تورات) و عهد جدید(انجیل) و الغا یا محو آن‌ها برنیامد، بلکه برعکس تأکید می‌کند این دو همانند قرآن «وحی» نازل شده از سوی خداوند هستند و آن چه را که این دو کتاب آورده‌اند تصدیق می‌کند. نیازی به گفتن ندارد که قرآن از انجیل واحد سخن می‌گوید نه از اناجیل، امری که برای تحلیلی عمیق‌تر از گفتار قرآنی نیازمند تحقیق است. قرآن به آن اندازه که از تحریف عبارات کتب مقدس از مواضع خود – که به تفسیر و تأویل ناصواب اشاره دارد-، سخن می‌گوید، طعن و خرده متوجه کتب مذکور نمی کند. بنابراین اتهام متوجه یهود و نصاراست و نه متوجه یهودیت و نصرانیت به عنوان دین و نه متوجه کتاب‌های مقدس این دو دین. این امر ما را به مناقشه در گفتاری میکشاند که مضمون آیه هفتم سوره آل عمران را تشکیل می‌دهد. آیه‌ای که آیات قرآن را به محکم و مشابه احاله می‌دهد و چنان که پیش از این گفتیم، متکلمان پایه‌های تأویل‌گرایی خود را بر آن بنا کرده‌اند.

مسئله دیگر در عقاید نصاری که به نظر می‌رسد قرآن با آن به مخالفت برخاسته‌است، مسئله «مصلوب شدن» است، زیرا همه مسلمانان اعم از عوام و خواص ایشان به صلیب کشیده شدن مسیح را انکار و بر رحلت عادی او تأکید می‌کنند.در نظر مسلمانان انکار به صلیب کشیده شدن مسیح با رفتن او به آسمان هیچ تعارضی ندارد: «إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسى‏ إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَهِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فیما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ»(آل عمران: ۵۵) (آنگاه که خداوند گفت: اى عیسى، من تمام‏گیرنده و بردارنده توام به سوى خود و پاک‏کننده توام از آنان که کافر شدند و کسانى را که از تو پیروى کردند تا روز رستاخیز بالادست آنان که کفر ورزیدند قرار خواهم داد. سپس بازگشتتان به سوى من است، پس در آنچه اختلاف مى‏کردید میان شما داورى خواهم کرد.)به نظر من قرآن خود را درگیر بحث انکار یا اثبات مصلوب شدن مسیح نکرده است. سیاق خطاب قرآن در این آیه سیاق جدل با یهود در دو عقیده است، اول تهمت و افتراء بزرگی که متوجه مریم کرده بودند و دفاع از او و دوم ادعای ایشان مبنی بر کشتن عیسی پسر مریم. قرآن این ادعا را به وضوح و به شکلی جدلی رد می‌کند «وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُم‏»(نساء :‌۱۵۷)(و حال آنکه نه او را کشتند و نه بر دار کردند بلکه برایشان مشتبه شد)



کجا ایستاده ام؟

به بهانه دوساله شدن فیسبوکم

ما از شبی می نویسیم که برما حکم می راند و نمایشی گاهأ ننگین و شرم آور را در پس خود پنهان می کند، بنابراین نوشتار بدل به نوعی ماجراجویی می شود که از ما می خواهد میان اندوه و نیستی یکی را برگزینیم.

                                                                                              طاهر بن جلون - نویسنده تونسی

امروز ۱۴ فروردین سال ۱۳۹۶ است. درست دوسال قبل درچنین روزی فیسبوک من زاده شد. قصد وهدفم را دراولین پست دردو سال قبل بنام [ چرا فیسبوکی شدم ]  بیان کرده ام. این مهم که من تا چه میزانی توانسته ام درقصدم موفق شوم ورضایت خاطر مخاطبین صمیمی ام را فراهم کرده باشم بستگی به نظرات دوستان گرانمایه ام دارد، گرچه مثل اینکه شوربختانه عادت کرده ایم کمترنظربدهیم واگرهم هرازگاهی نظری اعلام می کنیم ازسپاس ودرودگویی تجاوزنکند.

در ابتدا نیتم ازراه اندازی فسیبوک بازگو نمودن خاطرات خودم وروایت رویدادهای اجتماعی شهرمان بود. به مرورکه پیش رفتم موضوعات جدیدی به ذهنم رسید ازجمله معرفی شخصیتهای تأثیرگذاردر حوزه علوم انسانی که به غنای فرهنگی جامعه مان یاری رسانده اند وهمچنین طرح و بیان نظرات پژوهشگران علوم دینی که درنوسازی ادیان وآموزه های دینی مؤثر بوده اند، دوستان مهربانی که سیر مطالبی که در فسیبوکم نشر یافته دنبال کرده اند گفته ام را بهتردرک می کنند.

در ادامه دگرگونی درفیسبوکم رسیدم به  طرح و بیان مباحثی که که همیشه نسبت به انتشار آنها یک نوع تعهد و التزام درخود احساس می کردم. وظیفه مندی ام نسبت به نشر این موضوعات برآیند بازاندیشی مفاهیمی بود که به نحوی باورهای من از آنها تأثیرپذیرفته بودند .

شکافتن پوسته ضخیم و سمج اعتقاداتی که بر شناختی نقلی استوارند وهیچگونه سازگاری با علوم عقلی ندارند دربادی امرخوفناک و دشواربه نظر می رسید اما واقعیتی است تردید ناپذیر که اثبات ضدیت این اعتقادات کپک زده با حقایق مسلم علمی جزازطریق واکاوی و شک دراین عقاید تسلیم آورامکان پذیر نیست.
خلیفگان حکومت اسلامی با به خدمت گرفتن شریعت اسلام به بیانی اعتقادات واحکام اسلامی برجامعه  فرمان می رانند. اعمال این احکام و فرامین اسلامی از پس ۱۴ قرن کهنگی نقض صریح حقوق وآزادیهای فردی آحاد مردم است.عدالت اجتماعی، برابری حقوقی زنان با مردان وآزادیهای اجتماعی را قربانی مسلخ گاه احکام و قوانین اسلامی کردن هیچگونه همخوانی با الزامات یک جامعه دموکراتیک مدرن ندارد.
تعهد والتزامی که ازآن صحبت می کنم با نقادی و تاباندن روشنایی برپهنه تاریکی های این اعتقادات پوسیده مبتنی برتصدیق وتسلیم معنا می یابد. تلاش می کنم این سیاق روشنگرانه و مؤثر را مصممانه دنبال کنم، پس با این حال معلوم شد کجا ایستاده ام.