۱۳۹۷ شهریور ۴, یکشنبه

توده گرایی، پوپولیسم 

"آنها هیچ شباهتی به قهرمانان تخیلی ندارند. آنجا ایستاده اند، خسته و بی قرار با ریش نتراشیده، ساکن و اگر هم در حرکت باشند در سوراخی تاریک نفسی میکشند و سیگاری دود میکنند. با این وجود ویلی و جو آنطور که بیل ماولدین انها را بصورت سربازان آمریکایی در جنگ جهانی دوم تصویر میکند، سمبل آمریکای جنگجو و شکست ناپذیر بودند. جنگ جهانی دوم اولین بار بود که خبرنگاران و گزارشگران از درون سنگر ها و خاکریز ها و از برج های دیدبانی و قرارگاه های فرماندهی برای مردم روایت کردند. و اما از آن پس، ویلی ها و جوها (تلما ها و لوئیز ها) از هر کشوری که بودند و هر یونیفرم و لباسی که به تن داشتند، مردمی بودند که در تمام قرن بیستم حضورشان را به تاریخ تحمیل کردند. آنها از سایه تاریخ بیرون می امدند و تغییر را راه می بردند. امپراطوری ها سرنگون شدند، دیکتاتور ها سقوط کردند، استثمارگران را بیرون کردند، "مردان بزرگ" خاموش و نخبگان با "ژن خوب" مردود شدند، و چه خوب و چه بد—اتوریته در تمام اشکالش بزیر فشار مردم به پایین کشیده شد. وقتیکه قرن بیستم به پایان خود میرسید مردم جهان نفوذ بیشتری بر سرنوشت خویش داشتند، بسیار بزرگتر از وقتیکه آن قرن آغاز شده بود.” (جشنواره ای برای توده عامی[2])

هیچ تعریفی قادر نیست تمام پوپولیست ها را بدرستی توصیف نماید. علت عمده ان بروایت کاس مود، استاد دانشگاه جورجیا و نویسنده کتاب "معرفی کوتاهی بر پوپولیسم"، آنست که توده گرایی ایدئولوژی نازلی است که تنها بخش کوچکی از یک برنامه سیاسی را دربرمیگیرد. بطور مثال یک ایدئولوژی مانند فاشیسم پوششی کامل از بخش های متعددی از اقتصاد، سیاست، و جامعه را دربر دارد. اما توده گرایی چنین نیست، چرا که فقط از چگونگی طرد ساختار سیاسی موجود صحبت میکند و اما وارد بحث انکه چه جایگزینی باید ایجاد شود نمی شود. هم ازینروست که در بیشتر مواقع با ایدئولوژی های ضخیم تر چپ و راست جفت میشود[3]. درعمل اما تاریخ نگاران و روزنامه نگاران بر سر تعریف پوپولیسم توافق ندارند. حداقل برای شصت سال است که عدم تعریف دقیق باعث شده است که این ترم قابلیت شکل پذیری ویژه ای پیدا کند و در راست و چپ درترکیب با گزاره های دیگر مورد استفاده قرار گیرد.

یک خصلت ویژه پوپولیستها در تقسیم دوگانه جامعه به مردم و الیت های سیاسی ست و در مقابل هم قرار دادن این دوگانه. فرض غیرواقعی هم انست که هردو جناح تک گونه هستند و تضادشان غیرقابل نفوذ. البته پوپولیست خود را نماینده ساده مردم می داند و مدعی میشود که دنباله رو خواست انان است. باید توجه داشت که ایالات متحده به تعریف غالب یک جمهوری لیبرالی است، سیستمی بر اساس تکثر ایده ها که بروایت کاس مود شامل گروه هاییست با انواع ارزش ها و منافع که همه قانونی اند. بروایت مود اما پوپولیسم متفاوت از پلورالیسم تکثرگراست و تنها یک مجموعه ارزشی را قانونی و قابل دفاع می بیند. 

استفاده از ترم پوپولیسم به پایان قرن نوزده(۱۸۸۰-۱۹۰۰) باز میگردد وقتیکه اتحادی از دهقانان، کارگران و معدن چیان در آمریکای شمالی بر علیه گلد استاندارد (سیستم تعیین ارزش مبادله طلا) و بانک نورت ایسترن قیام کردند. تاریخچه این جنبش در آمریکای لاتین هم به حوالی سالهای ۱۹۳۰ میرسد که میتوان از بقدرت رسیدن گتولیو وارگاس در برزیل نام برد. در دهه هفتاد شاهد رشد جنبش توده ای در حکومت سالوادر آلنده در شیلی (۱۹۷۰ـ۱۹۷۳) و خوان پرون در آرژانتین (۱۹۷۳ـ۱۹۷۶) بودیم و در سالهای اخیر البته هوگو شاوز در ونزوئلا، کارلوس منم در آرژانتین و بالاخره اوا مورالس در بولیوی را داشته ایم. یک دلیل عمده برای وقوع و ارزش مثبت جنبش های توده ای پوپولیستی در آمریکای لاتین را باید در سطح نابرابری اجتماعی و در عین حال وجود ساختارهای دولتی باقیمانده از استعمار جستجو کرد. واقعیت انست که در مورد ایران هم می باید انقلاب اسلامی (۱۹۷۹) را یک انقلاب توده گرای پوپولیستی بنامیم، انقلابی که بیش از هرچیز بر نفی سیستم مستقر پای میفشرد تا بر محتوای آنچه جایگزین آن میشد. تاکید بر ارزش های اخلاقی اکثریت جامعه اسلامی و نفی نخبگی که تبلور آن برای دهه ها در نوشته های جلال آل احمد، شریعتی و فردید و حتی سایر متفکران سکولار دیده میشد و رگه های بوم گرایی که به صورت غرب ستیزی در ادبیات روشنفکری ظهور مشخص داشت، همه دارای شاخصه های پوپولیسم است که در نوشته های کاس مود قابل ردیابی است. انقلاب اسلامی نیز مانند نمونه های معاصر از مدل خاصی پیروی نمی کرد و بیشتر بر سعی و خطا استوار بود و هنوز هم بعد از چهار دهه نه حاضر به پذیرش تجربه دیگران است و نه از گذشته خویش درس میگیرد.

امروزه اما نمونه های بسیاری از پوپولیسم را در اقصا نقاط گیتی میتوان یافت که جهان سیاست را دگرگون ساخته اند. جنبش های ضد یورو، ضد مهاجرت و پناهندگی، و ضد سیاست های ریاضت اقتصادی در اتحادیه اروپا، نمونه سیریزا در یونان و پودموس در اسپانیا، سیاست بوم گرا و ناسیونالیستی برگزیت در بریتانیا و ترامپ در ایالات متحده، و انواع دیگر در سایر مناطق جهان همه در بنیاد از اصولی مشابه پیروی میکنند که از انجمله ضدیت با نظام سیاسی-دیوانی مستقر، اقتصاد لیبرالی و جهانی سازی، و تجارت آزاد بین المللی بدون کنترل دولت بوم گرا ست.

گرچه انتظار می رود که وقتی پوپولیست به قدرت میرسد دیگر جایی برای انتقاد نمیماند، اما در نمونه جمهوری اسلامی در ایران، شاوز در ونزوئلا، اردوغان در ترکیه و یا ترامپ در آمریکا شاهد هستیم که پوپولیست همچنان مایل است خود را حتی در اوج اقتدارعملی به عنوان قربانی عرضه نماید و کاستی ها را ناشی از سابوتاژ خارجی، دولت پنهان و یا نیروهای خارج از قدرت و درمورد ترامپ وسایل ارتباط جمعی و مدیا نشان دهد. 

مود معتقد است که ابعاد اخلاقی توده گرایی باعث میشود که شخصی مانند دانلد ترامپ که عام نیست وقرابتی با جامعه ندارد بتواند بعنوان صدای مردم تظاهر نماید. او وارد این بحث نمیشود که من از جنس شما نیستم و بجای انکه یاداور ان باشد که وی میلیاردر است و انها فقیرند، از ارزش های مشترک با عوام و اینکه او هم بخشی از قربانیان است صحبت میکند. کاس مود تذکر میدهد که در حالیکه ترامپ بطور مقطعی رفتاری پوپولیستی و ضد-الیت نشان داده است، اما بطور متوالی نگرش های بوم گرایانه [4] و ضد مهاجرتی را تشویق میکند و بعضا سیاست های اقتدارگرایانه را هم بروز میدهد که بعنوان رفتار ضخیم تر ایدئولوژیک ، توده گرایی او را تقویت مینمایند. 

یک تحقیق در باره کشورهای اتحادیه اروپا نشان داده است که همراه با افزایش درصد مهاجرین حمایت از سیاست های پوپولیستی دست راستی هم افزایش میابد. جان ژودیس، نویسنده کتاب "انفجار پوپولیسم" و محقق درینباره توضیح میدهد که در کشورهای جنوب اروپا که تحت فشار رکود اقتصادی قرار داشتند حرکت بسمت پوپولیسم چپ و برعلیه تحمیل ریاضت اقتصادی اتحادیه اروپا شکل گرفته است و در کشورهای شمالی که وضعیت اقتصادی بهتر بوده اما موج مهاجرت ها سنگین تر بوده است پوپولیسم راست برعلیه سیاست های مهاجر پذیر و حرکت کارگران شهروند اتحادیه عمده شده است. ژودیس تذکر میدهد که درحالیکه پوپولیست های چپ معمولا از اقشار میانه و فرودست در مقابل طبقات قرادست حمایت مینمایند، پوپولیست های دست راستی شعارشان در حمایت عموم در مقابل نخبگان جامعه و وابستگان دولتی تبلور میابد که انها را به عدم قاطعیت در مقابل "غیرخودی" ها مانند مهاجرین، غیر اروپاییان و مسلمانان متهم میسازند.[5] 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر